اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

دندون نهم و دهم در 1سال و 1ماه و نیم

سلام امیرمحمد نازم.این روزا مامان از دهنت نمی افته و هر بار من میگم جان مامان و عشق میکنم.بابا رو هم صدا میزنی.شیطونی شدی که بیا و ببین.در راستای خندوندت یه هو!!! متوجه دوتا دندون آسیاب شدم که دو طرف بالا در اومده بودند.خدایا مامانو ببخش پس اون هفته که تب داشتی و همش وزن کم کردی و هیچی نخوردی بابت دندونات بود.مبارکت باشه گلم.راستی از تخت هم بالاخره خودت تنایی بالا اومدی.از صندلی خونه بابابزرگم بالا رفتی.ان شاالله از همه پله هایی موفقیت بالا بری.دوست دارم هزار تا.برم که میخوای از حموم بیای بیرون.دوست دارم.عشقمی
2 دی 1392

دومین یلدا

امير محمد جونم سلام دومين شب يلداتو خونه بابابزرگ بوديم.حسابي هندونه خوردي و خرابکاري کردي.بهت خيلي خوش گذشت. براي بابا هم کيک پختيم و اونجا خورديم.خيلي دوست دارم.بوس
1 دی 1392

مامانی مهربون

امیرحسین نازم رفیق فابریک مامانی شدی.بدون اون روزت شب نمیشه اگرم میای خونمون صد بار بهشون زنگ میزنی.راستی دوباره پنی سیلین نوش جان کردی بابا میگفت خیلی گریه کردی برعکس دفعه قبل که اصلا صدات درنیومد.خیلی دوست دارم.راستی تولد بابا کیک قهوه پختم که نصفشو برا زهراجون و بقیه بردی.خیلی دوست دارم.بوس
27 آذر 1392

سرفه امیرمحمد

سلام جیگرم دوباره ناجور سرما خوردی سرفه های شدید بالا میلری.اما دکتر فقط سرماخوردگی کودکان بهت داد.دیشب اینقدر ناله کردی تا 4 بیدار بودم.خودمم کلداکس خورده بودم چشمام باز نمیشد که آخرش با گریه تو رو راه میبردم.بابای گرامی بالاخره لطف نمودن 4 صبح بیدار شدن یه نیم ساعتی نگهت داشتن.اما روز بعد از کم خوابی حال تهوع داشتم یه بارم میخواستم بزنم پزوی جلویی رو داغون کنم.به خیر گذشت.خودم بهت ایورا میدم.الان بهتری.زودی خوب شو گلم.
27 آذر 1392

زنجفیلی

امیرمحمد نازم سلام.دیشب خونه خاله فاطی رفتیم به محض ورود به شیرینی ها حمله کردی و بعد مودب کنارم نشستی و تا ته خوردیش البته منم زنجفیلی کردی.راستی شب قبلش خونه خاله نرگس دهنت خونی شد یه عالمه.خیلی ترسیدیم.خودتو برای بابابزرگ لوس میکنی تا لباس میپوشه از پاهاشون آویزون میشی تا بری بیرون.بابابزرگ میگه یه کوچولو شیشه رو پایین میکشم خودم میرم مغازه میاد وایمیسته و باهام دالی میکنه.خدایا بابابزرگ و مامانی رو سالم برامون حفظ کن.تو هم براشون دعا کن.خیلی دوست دارم.بوس(الان حمومی)
21 آذر 1392

یه پنج شنبه معمولی

سلام خوشگلم.موقع نماز بیدار شدی میگی باید برم مهد.گفتم نه پنجشنبه تعطیلیم.خوشحال گفتی آخ جون و خوابیدی.اما طبق معمول 6ونیم بیدار شدی و خوابت نبری و هر 5 دقیقه منو بیدار کردی با بهانه های مختلف.چایی بده.صبحانه می خوام.فازل(پازل)باب اسفنجی که امیرمحمد گم کرده رو پیدا کن...و بالاخره تسلیم شدم و بیدار.سیب زمینی که دیروز مامانی کلوخی کرده بود رو توی توستر گرم کردیم و خوردیش.صدباری هم به مامانی زنگ زده بودی و طفلی مامانی اومد دنبالت و الان با واحد!!رفتین بازار.بهت پول دادم تا برای خودت خرید کنی.خیلی دوست دارم.بوس
21 آذر 1392

خودزنی

سلام بر امیرمحمد عزیزم.خوشگلم این چه کاریه؟دو روزه تا ناراحت میشی با دست چپ محکم تو سرت میکوبی فکر میکردم الکیه اماا امروز دستتو گرفتم دیدم با اون یکی دستت داری خودزنی میکنییی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
19 آذر 1392

دعوای امیرا

اما گل پسری از حقت خوب دفاع میکنی ها.شدی یه بچه مهدی تموم عیار.این هفته دعوای داداشیا رو هم دیدیم.چنان محکم به هم میزدین!!که از تعجب مونده بودم جداتون کنم عکس بگیرم فیلم بگیرم.هنوز تو شوکم.نکن مامان جون این چه کاریه .هوای داداش امیرحسینتو داشته باش.نه اینکه با مهر تو فرق سرش بکوب.
19 آذر 1392