پسر سحرخیز من
امیرحسین جانم یکی از خوبیای مهد رفتنت اینه که هر شب زود می خوابی و صبح هم زود بیدار میشی و گاهی وقتا ما خوابمون میاد و البته الان بیدار میشی میری تلویزیون روشن میکنی با صدای کم.میری در یخچال رو باز میکنی حلوا و خرما و میوه برمیداری تخمه هم کنارش و حسابی خوش میگذرونی امروز حدودا نه و نیم اومدی یخ زده تو بغلم.نگو بابا پکیج حال رو شبا قطع میکنه و پرده رو میکشه اما نورش تو تلویزیونه و تو دوباره پرده رو میبندی و پتوتو میبری رو خودت میندازی.خلاصه یساطی داریم باهات.ما رو ببخش که تا لنگه ظهر خوابیدیم.بعد مدتها صبح زود بیدار شدن حسابی چسبید.البته داداشی هم کیف میکنه و هی این ور و اون ور میشه چشاشو باز میکنه تا منو میبینه میخنده و دوباره میخوابه تا بت...
نویسنده :
ماماني
20:39