سلام امیرعلی جان.صبح پنجشنبه رفتیم دنبال بابابزرگ و مامانی و از اونجا هم کلینیک شاهد.نفر دوم بودیم.هفت و ربع رفتی اتاق دکتر.ب ابابزرگ دو تا دستات و بابا هم پاهاتو گرفته بود.دکتر ولوی ختنه ات کرد.دستشم سریع بود.دقیقا وسط کار خاله سمانه رسید و با بلند حرف زدن کلا حواستو پرت کرد.کارت که تموم شد اون بابابزرگم اومدن.رفتیم خونمون.نهار بابابزرگا اونجا بودن و عصر هم شش تا هشت تو خونه پذیرایی داشتیم وشبم تو تالار فرهنگیان.خدارو شکر عالی بود.برا نهار جمعه هم خاله ها و عمو و عمه ها و بابابزرگا رو گفتیم. هنوزم روزی سه بار باند رو عوض میکنم.پماد اد و تتراسایکلین میزنم.خشک کننده هم میخوری.کلا ترسیدی از زل زدن.تا بازت میکنم اول لیدوکایین میزنم اروم میشی...