اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

کلاس زبان

امیرحسین نازم سلام.جیگرم بالاخره گوش شیطون کر بهتر شدی.امروز برات تخته وایت برد خریدم که از معدود چیزایی بود که خوشت اومد و همش بوسش میکنی و میگی دوسش دارم.میگی وات ایز دیس؟ تازه یادم میاد امروز کلاس زبان داشتی.هوآریو؟فدات بشم با این انگلیسی حرف زدنت.خیلی دوست دارم بوس
8 آذر 1392

این روزای ما

پسر فضول سلام.میری روی تخت از اونجا روی کمد و بالا میری خودتو به کامپیوتر میگری و انواع حرکات شادی بخش درمیاری.شیطون بلایی که نگو.گلای زیز میز نهارخوری روزی صد بار چیده میشن. تلویزیون دکمه هاش زده میشه.روشن میشه کانال عوض میشه.دردری شدید شدی.به محض اینکه بابابزرگ رو میبینی چهاردست و پا میری طرفشون و از شلوار میگیری آویزون میشی و میری بغل که منم ببرین ماشین سواری دنبال خاله سمیه. عشق ماشینی تازگیا که نمیشینی و وایمیستی و دالی میکنی من بیچاره یه دستی رانندگی میکنم. باطری موبایلمو در میاری و میخوری!!!فعلا یکی رو داغون کردی.عاشق قندی البته خونه مامانی.اینجا از این خبرا نیست. ار تخت هم که سریع پایین میای. مخالف سرسخت نماز خوندنمی.امروز بابابزرگ ...
8 آذر 1392

امیرحسین جان 5 سال و 1ماه و 2هفته ای

سلام پسر بزرگه.منو گول میزنی و هر روز بعد مهدت مثلا نیم ساعته میری خونه مامانی اما تا شب نمیای.الانم با بابابزرگ رفتین خونه جدید تا در بالکن رو سفارش بدین.یه مدته فحش میدی و باباهم اصلا به روی خودش نمیاره.میذاریمشس به حساب امیرمحمد و توجه زیاد همه به اون.حتی یه مدت بعضی وقتا خیس میکردی خودتو.امرور صبح به بابا میگی:کیف کردی منو موقع نماز برا دستشویی بیدار نکردی اما منم خشکم!! واه واه کارمون به کجا کشیده. یه عنکبوت زشتم کاردستی مهدتونه.برای کلاس زبانتم باید کتاب از خوارزمی بگیرم با یه عالمه پولک و کاموا و کارتون و .... خیلی دوست دارم.عاشقتم.بوس
8 آذر 1392

امیرحسین گرما زده

عزیزم دیشب کنار شوفاز خوابیدی و فکر کنم گرما زده شدی بعدش تهوع داشتی و تب.آخر شب خونه بابابزرگ خوابیدی و امروزم مهد نبردمت.الان بهتری.
29 آبان 1392

خوشگلم تولدت مبارک

اميرمحمد تا این لحظه ،11ماه و 29روز و 11 ساعت و 38 دقیقه و 35 ثانیه سن دارد :. عزیز مامان کمتر از 12 ساعت دیگه 1ساله میشی. خوشگلم تولدت مبارک ...
29 آبان 1392

دسته عزاداري

اميرحسين عزيزم سلام.خوشگلم عزاداريات قبول باشه.امروز صداي نوحه رو شنيديم و سه تايي تو خيابون رفتيم و يه کوچولو با هيئت جلو رفتيم.آخر هفته چند شبي خونه بابابزرگ مي خوابيم و ميري هيئعت.يه کوچولو مريضي و بي حالي.تب داري و تهوع.اما صدات در نمياد ميخواي بري مراسم. روز آخر نذري بابابزرگه و ظهر يازدهم نهار ميدن امسال قورمه سبزي بود.ديشب تو مراسم شام غريبان همراه سجاد شمع روشن کردين و عزاداري کردين.ماماني ما رو هم دعا کن.به حرمت اسمت امام حسين دستمونو تو اون دنيا بگيره. السلام عليک يا اباعبدالله الحسين(ع)
29 آبان 1392

مراسم شيرخوارگان علي اصغر

عزيز مامان پارسال براي اولين بار به مراسم شيرخوارگان علي اصغر رفتيم.امسالم صبح کلاس دانشگاه رو برگزار کردم اومدم خونه و بعدش دوتايي رفتيم.به آخر مراسم رسيديم ولي لباس تنت نکردم آخه فرصت نبود و هوا هم سرد بود.ان شا الله حضرت علي اصغر نگهدارت باشه ماماني.
29 آبان 1392

دندون پزشکي

خوشگلم ديشب نصفه شبي بيدار شدي و ميگي لپم درد ميکنه.کمي بعدش دندون درد داشتي.روش نمک گذاشتم خوب نشد.بهت ايبوبروفن دادم و گفتم اگه خوب نشي فردا ميريم دندون پزشکي که زار زار گريه کردي و اشک ريختي که من ميترسم.صبح مهد رفتي و ساعت9اومدم دنبالت تو سالن نشسته بودي و دل درد داشتي کلاس زبانتم نرفتي.رفتيم واکسن يک سالگي داداشي رو بزنيم همونجا دندون پزشکي رفتيم به دندونات کلرايد زدن و سفارش کردن هر شب مسواک بزني.اما گوشت درد ميکرد و عفونت زده بود.دوباره شب دکتر. که اين بار 4 بسته شربت سفيکسيم برات نوشت با ديفن و يه شربت گياهي براي سرفه تا 14 روز ميخوريش و دوباره دکتر ميري.خدا کنه عفونتش خوب شه.فعلا که زياد خوب نيستي.خيلي دوست دارم.بوس ...
29 آبان 1392