یه پنج شنبه معمولی
سلام خوشگلم.موقع نماز بیدار شدی میگی باید برم مهد.گفتم نه پنجشنبه تعطیلیم.خوشحال گفتی آخ جون و خوابیدی.اما طبق معمول 6ونیم بیدار شدی و خوابت نبری و هر 5 دقیقه منو بیدار کردی با بهانه های مختلف.چایی بده.صبحانه می خوام.فازل(پازل)باب اسفنجی که امیرمحمد گم کرده رو پیدا کن...و بالاخره تسلیم شدم و بیدار.سیب زمینی که دیروز مامانی کلوخی کرده بود رو توی توستر گرم کردیم و خوردیش.صدباری هم به مامانی زنگ زده بودی و طفلی مامانی اومد دنبالت و الان با واحد!!رفتین بازار.بهت پول دادم تا برای خودت خرید کنی.خیلی دوست دارم.بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی