اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

پلیس بازی پسرا

سلام گل پسرا.امشب پرسپولیس مسابقه داشت و مثل همیشه ما خونه ی بابابزرگ رفتیم.ساعت ۱۱شب که بازی تموم شد برگشتیم.از راه پشتی اومدیم که پلیس جریمه نکنه اخه تردد بعد از ۱۰ شب ممنوعه به خاطر کرونا.پیچیم تو کوچه دیدیم پلیس وسط کوچه است.رفتیم کوچه ی بغلی.امیرحسین گفت مامان نرو بیا برگردیم از کوچه ی خودمون بریم پلیس حتما رفته.برگشتیم و ماشینو پارک کردیم و خاموش.امیرحسینم رفت تو کوچه دید بزنه اگه پلیس رفته ما بریم داخل کوچه مون.امیرمحمدم پیاده شد.یه هم امیر حسین دوید مامان نیا پلیسه دور زده داره میاد سمتمون.امیر محمدم ترسیده بود و میدوید . پلیس رسید بهمون و مشکوک نگامون میکرد. منم اخمو ماشینو روشن کردم راهنما زدم برم تو کوچه دیگه بهمون راه داد ر...
20 تير 1400

دلنوشته😔

وقتی شنیدم دایی سلمان زنگ زده و بابا گریه کرده نتونسته حرف بزنه اشکام ریخت چرا بابا اینقدر دل نازک شده امن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء...
27 بهمن 1399

بهمن۹۹

سلام پسرای گلم.بهمن پرحادثه ای بود.اولش که حال بابابزرگ خیلی بد شد. تا یک هفته هم دکتر نمیرفت تا بالاخره اینقدر نفس تنگی شدید شد که مجبور شد بره.متاسفانه بابابزرگ رعایت نمیکنه و با وجود نارسایی شدید قلبی همش کار سنگین انجام میده.خداروشکر الان خیلی بهتره بابابزرگ بعدم برای تغییر حال و روحیه ی بابابزرگ خاله ها برای سیده زهرا و متین تولد گرفتند راستی طاها هم ختنه شد ️ یه روز هم اعصاب خوردی داشتیم.دوستای امیرحسین از اول سال کلاس تیزهوشان داشتند تو مدرسه و ما بی خبر بودیم امسال امیرحسین زده به در بی خیالی.همه چی مجازی شده و بچه ها فراری از درسن منم ۶ ساعت کلاسای دانشگاه فرهنگیان رو قبول نکردم.واقعا حوصله ی کلاس مجازی رو ندارم بابا اما...
26 بهمن 1399

۷بهمن۹۹

امیرعلی جان منو ببخش مامانی.فکرم خیلییی مشغوله مامان جان.اعصاب کارات رو ندارم.متاسفانه صبح نتونستم تحمل کنم و زدمت اینقدر سر تق بازی در نیار اخه.۳بار کامل لباساتو دراوردی و باز پوشیدی همه دم در منتظرت بودیم.بابابزرگم خوب نیست.امروز دوباره نفس تنگی و تپش قلب داشته.خدایا کمکمون کن...
7 بهمن 1399

الهم اشف کل مریض 🙏🙏🙏

هفته ای که گذشت خیلی بد بود.سه شنبه صبح بابابزرگ و مامانی رفتن م.. برای ابداری باغ.هوا خیلی سرد بوده و بابابزرگ فشار زیادی بهش وارد میشه.نفس تنگی میگیره و سرما میخوره و پاهاشم خیلی درد میگیره.شب و روزای بدی بود.الان بهتره بابابزرگ اما خوب نیست بدیش اینه که بابابزرگ دکتر نمیره.نمیدونیم مشکل قلبیه یا ریه. امروز اتفاقی اومدن خونمون چایی بخورن برا نهار نگهشون داشتیم.بابابزرگ میگفت شبا نفس تنگی میگیره و بیدار میشه خدایا هر چی زودتر همه مریضا شفا پیدا کنن.بابابزرگم بهتر بشه.الهی آمین ...
6 بهمن 1399

۴سال و۴ماه نیمگی امیرعلی جان

امیرعلی!مامان اجازه میدی با پیرهن شلوار هندونه ایم تشریف بیارم پیاده روی🥴🥴🥴 شهادت فاطمه زهرا تسلیت.خاله نرگس نذر داشت تو خونه ی مامانی آش پختند.امیرحسین و امیرمحمدم شب اونجا خوابیدند.امیرعلی هم ظهر تا شب اونجا بود و حسابی بهشون خوش گذشت.این روزا عجیب اصرار داری که تو هم شبا اونجا بمونی.۴سال و ۴ماه و نیم خیلی دوست دارم ...
29 دی 1399