اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

۴سال و ۴ماهگی امیرعلی جان🥰🥰

۴سال و ۴ماهگی امیرعلی جان امیرعلی میگه سال هزار و سبصد و نود بهمن🧐 سال تولد کیه؟ وقتی خوابت نمیبره شبا اینجا که تاریکه چشمای پرقدرت منم نمیبینه قشباق....بشقاب یه خوراکی بده بخورم پیتزایی پیراشکیی ... امیرمحمدم فیلم نماز دورکعتیشو به معلمش فرستاده و مامانی بهش کادو ۵۰تومن داده. خیلییی خوشحاله. ۳شب خونه بابابزرگ خوابیدین.آخه طاها دنیا اومده و مامانی شبا اونجاست. فردا هم حموم دهم و تمام ان شاءالله امیرحسین و بابابزرگ هم مهره های بازی دبنا رو که کم شده بود باهم درست کردند. امیرعلی هم جدیدا خیلی عاشق نقاشی شده ...
16 دی 1399

۱۱سال پیش

هشت هشت هشتادوهشت چه میکردیم؟خاطره ی ۱۱سال پیش روزای خیلی سخت اميرحسين عزيزم از چهارشنبه هفته پیش تا الان تو تب ميسوزي. جيگر گوشه مامان دو بار به اورژانس برديمت و هر بار دكتر بعد معاينه بهت آمپول پنيسيلين و دگزا تزريق كرد.فدات شم كه چقدر گريه كرد و هق هق كردي منم كه اينقدر نالايق بودم نميتونستم تبت رو پايين بيارم.تا اينكه ديروز ديگه از صبح بي حال افتاده بودي. خاله سميه بابابزرگ و ماماني همه برا پرستاري ازت خونمون جمع شده بودن و با وجود شربت استامينوفن و پاشويه مداوم بازم تبت كم نشد.فقط شير منو ميخوردي و اونم سريع برميگردوندي.تا بالاخره به اصرار خاله نرگس با ماماني برديمت پيش يه پزشك متخصص(هموني كه بهمون ميگفت تا3هفته ديگه نوبت نداريم...
9 آذر 1399

الهم اشف کل مریض

امیرعلی جان برات کاربرگ پیش۱گرفتم.هر شب ۲صفحه کار میکنیم.امروز میگفتی مامان تو رو خدا خیلییی بهم خوش میگذره بازم باهام کار کن.بخون چیکار کنم.کجا رو رنگ آمیزی کنم راستی کلاسامم غیرحضوری شد.مدرسمون خیلی مشکوک به کرونا داشت🥴🥴🥴 طفلک خاله سمانه هم تستش مثبت شده بعد ۳هفته هنوز درگیره.خدایا زودتر خوبش کن .همش نگران اون گوگولی تو شکمشم.پسر قوی خاله الهم اشف کل مریض ...
24 مهر 1399