اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

هاپو

امیرمحمد جان سلام.گلم هاپو چی میگه؟هاپ هاپ هاپو رو هم میگی. دم به دیقه تلفن دستته و الو الو میگی حتی کاغذم دستت بیاد دم گوشت میگیری میگی:الو خدا رو شکر بزنم به تخته خوب غذا میخوری عاشق آب بازی وحموم رفتنی اگه الان از حموم بیای بیرون دوباره به درش میزنی و التماس که بری حموم. بی صدا گریه میکنی که دلم واست کباب میشه جده میگه یادم میاد شیر نداشتی بخوره نصفه شبی گریه میکردم منم میشینم گریه میکنم. فعلا عشق کلیدی. رانندگی رو هم دوست داری. ماهی رو هم دوست داری.البته ویروسی شده و یکیش که امروز مرد دومی هم گمون نکنم به سیزده بکشه.الانم بلوزمو میدی بالا شیر میخوای فدات شم.بوس  
9 فروردين 1393

دندون کرسی

امیرمحمد مامان سلام.گلم مخالف فیلم دیدنمون هستی و ان بار تلویزیونو خاموش میکنی. دندون کرسی پایین سمت راستت داره جوونه میزنه مبارکت باشه مامانی
5 فروردين 1393

نقاشی

امیرحسین عزیزم سلام مامانی. خوشگلم همش بازی میکنی و رو دست و پات نقاشی میکشی اولین نقاشی خاصت رو هم کشیدی قبلش گفتی:مامان مواظب باش چشات کور نشه البته باهات سرسنگین شدم تا اون شکل نامربوطو خط خطی کردی هر چند گفتی این که دور و برش کشیدم لباسشه!!!!!!!!!!!!
5 فروردين 1393

امیرمحمد در سال نو

امیر محمد جون خیلی شیطون بلا شدی.از پوستت در اومدی ماشالله خجالتی که نیستی هیچ خیلی هم شلوغ میکنی هر جا میریم تا چیزی تعارف میکنن بدو میری و اول شیرینی بر میداری حسابی قند می خوری و شکلات.تازه میوه هم برمیداری و به نزدیکترین نفر دم دستت میدی تا برات پوست بکنه.با داداشی هم می جنگین و می خندین و بازی می کنین. عاشق کلید و سویچ هستی .الانم تازه بیدار شدی و با داداشی بازی می کنین.عاشقتونم.بوس
5 فروردين 1393

سال 1393 سال اسب مبارک

يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبراليل و النهار يا محول الحول و الاحوال حول حالنا الي احسن الحال سلام عزیزای مامان عیدتون مبارک.خوشگلام لحظه سال تحویل خواب بودین اما نیم ساعت بعدش بیدار شدین و عیدیتونو از بابا گرفتین منم تفنگ خوشگله رو باتری کردم و بهتون دادم گمونم بهترین عیدی امسالتون بود.لباس نوهاتونو پوشیدین و خونه مامانی رفتیم.همه اونجا بودن.دایی محمد و دایی علی و خاله فاطی و حتی خاله سمانه و خاله نرگس و ما آخرین نفر بودیم بازم خدا رو شکر که رفتیم.دیگه اونجا هم عیدی گرفتین و شام ماهی عیدو هم خونه خودمون خوردیم و دوباره هم اونجا.روز بعد هم عید دیدنیا شروع شد.ان شا الله همیشه سالم و سرحال باشسین و سال خوبی داشته باشین.بوس براتون ...
5 فروردين 1393

آخرین روز سال 1392

سلام خوشگلای مامان سال خوبی داشتیم اگه از چند ساعت آخرش فاکتور بگیریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یه سال بزرگتر شدین آقاتر شدین.ما هم پیرتر شدیم با تجربه تر شدیم.مثل هر سال آخرین لحظه ها دلم پر بغض میشه و چلوی اشکامو میگیرم.ان شاالله سال 93 سال سلامتی و برکت و. خوشی باشه.خدا سایه بابابزرگ و مامانی رو از سرمون کم نکنه.همه خوشبخت شن و دلامون به هم نزدیک شه.خوبیا بیشتر شن و بدی نکنیم.دل همو نشکنیم.هر دوتون خوابین و بیدار نمیشین.بهترینا رو براتون آرزو میکنم.فکر کنم اولین سالیه که از دو ساعت قبل سال تحویل به خودم استراحت دادم و الکی نمی دوم!!خیلی دوستون دارم امیرحسین جان 5 سال و 5 ماه و نیمه مامان.و امیرمحمد جان 1 سال و چهار ماه و نیمه مامان.عاشقتونم....
29 اسفند 1392

بدون عنوان

بالاخره خاله نرگس اسباب کشی کرد و رفتن خونه جدیدشون.امیرمحمد شب اول خونه مامانی موند و با خاله سمیه بازی کرد تا 12 اما آخراش خاله کم آورده بود و همش زنگ میزد بیاین.آخه آخر ساله و سر خاله شلوغ و تا دیروقت تو شعبه کار میکنن.خاله جون دوست داریم.
27 اسفند 1392

خونه تکونی

امیرحسین نازم سلام.عزیزم تو خونه تکونی خیلی کمک میکنی.تموم انبار بالا و کمدای بالا رو تمیز کردی.رفتی توشون و گردگیری کردی.خسته نباشی گلم
25 اسفند 1392

امیرمحمد قلدر

امیرمحمد نازم سلام.خوشگلم خیلی قلدر شدی به همه میزنی!!!گااز میگیری.تو مهد شیشه شیرت رو میبخوری با سوپ یا حلیم.امروزم برات اسفناج و عدس و ماست قاطی دادم.خوب خوردیش.
23 اسفند 1392