اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

۱۳ مرداد نود و هشت

سلام امیر محمدم. شیر بی دندون ️ عزیز مامان گمونم تا حالا۱۲ دندون شیری کشیدی.اخرین مرحله‌ هم دیروز ۴تا کشیدی.بمیرم برات دندونات حسابی سالم و با ریشه های قوی.خیلی اذیت شدی اما لازم بود.دندونپزشک گفت فضای خالی برا دندون دائمی نیست و مجبوری کشیدشون. بماند که پروسه عکس دندونت معصل بود وترس قدیمیت کماکان موجوده.طوریکه شبش خواب عکس ترسناک سیاه رو دیده بودی🤷‍♀ چه میدونم پروژه های ترسناک شما داداشیا کی تموم میشه.امشبم خونه بابابزرگی. البته من سعی میکنم بابا تا از فوتبال برمیگرده سریع بیایم خونه خودمون.قدیمیا خوب گفتن دوری و دوستی.اعصابم نمیکشه حرف و حدیث الکی گوش بدم و احیانا اگه ناراحت شدم، حق اظهار کردنشو نداشته باشم خدا رو شکر فقط موفقیت ت...
14 مرداد 1398

الحمدالله

گاهی همین زندگی روتینی که داری خیلی خوبه و تو قدرشو نمیدونی..وقتی میفهمی که خدا یکی از داشته هاتو تو خطر قرار میده..اونوقت افسوس همون روزای بظاهر کسالت بارتو میخوری... امروز صبح که بابامنو بیدارکرد و گفت قفسه سینم درد داره زیاد هزار فکر از سرم عبور کرد نفهمیدم چه طوری لباس پوشیدم و کی رفتیم اورژانس و چقدر خودمو کنترل کردم که نشکنم و گریه نکنم. الحمدالله که مشکل قلبی نبود.خدا رو صدهزار بار شکر. الان که دارم صدای نفسای ارومشو میشنوم من خوشبخت ترین همسر عالمم ضمنا دیروز دوتا دندون نیش پایینی امیرمحمد جان کشیده شد.امروزم عکس گرفتیم که قایمش کردم چون ترس بچگی امیرمحمد جان دیدن عکسای رادیوگرافی سیاهه فردا م باید دوتا نیش بالا کشیده بشه ک...
9 مرداد 1398

بابابزرگ و مامانی و خاله سمانه از کربلا برگشتن

✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ خدا رو شکر بابابزرگ و مامانی به سلامتی برگشتن. اینا هم کادوییاشونه.خاله سمانه هم اون شکلات خوری طلایی خوشگل رو اورده.دستشون درد نکنه.ان شاالله دفعه بعد با هم بریم کربلا. دوستون دارم.بوووووس ...
29 تير 1398

سنجش امیرمحمدجان

امروز امیرمحمد سنجش داشت.تموم که شد پرسیدم چه طور کرده؟.مسئولش گفت بسیار عالی.از تموم بچه هایی که اومدن عالی تر بود اومدیم بیرون با گله میگه شما فکر میکردین من همه رو اشتباه میگم بعدم چند تا بوکس نوش جان کردم الانم امیرحسین کیک کاکائویی پخته رو گازه.ان شاءالله خوب بشه بابابزرگ هم رسیدن نزدیک مرز مهران.از دیروزبکوب تو اتوبوسن ...
16 تير 1398

بابابزرگ و مامانی راهی کربلا شدن.یا امام حسین ما رو هم طلب

سلام پسرا.بالاخره مامانی و بابابزرگ و خاله سمانه رو راهی کربلا کردیم. الان از ترمینال برگشتیم. امیرمحمد جااانم از دیروزبغض داری و گریه و دلت مخواد بری.دیشبم خونه بابابزرگ خوابیدی.منم قفسه سینم درد داره. ان شاالله به سلامتی برن و برگردن بابابزرگ و مامانی رهای کربلا شدن.یا امام حسین ما رو هم طلب...
15 تير 1398

روز دختر.کربلا

سلام.گل پسرای مامان اولین خبر خوب.خدا رو شکر گوش شیطون کر امیرعلی جیش دو رو هم میگه.ان شاالله این بار دیگه تا اهر ادامه بده دومیش.امشب به مناسبت روز دختر کیک و تولد بازی کردیم تو خونه مامان سومیش.قراره بابابزرگ و خاله سمانه برن کربلا.مامانی امب واسه خودشون اش پشت پا پخت چهارمیش.چند روزه شما سه تایی با دوچرخه و من پیاده میریم خونه بابا بزرگ وبرمی گردیم. عاشقتونم عشقای من.بووووس...
13 تير 1398

تابستان۹۸

سلام امیرمحمد جانم.دومین دندون از بالا هم توسط اون مامان بزرگ کشیده شد دیروز رفتیم م.. حسابی بهتون خوش گذشت.بوته های گوجه ها رو جابجا کردین اب بازی و خاک بازی دو سه روزه با سه چرخه هاتون میریم خونه بابابزرگ. امیرعلی که نیم پدال میزنه.الانم خسته و کوفته خوابیده.امیرحسین و امیر محمدم خونه بابابزرگ موندن.دوستون دارم. بوووووس ️ تابستان۹۸...
6 تير 1398