اولین دوچرخه سواری رسمی امیرعلی جان در 31ماهگی
سلام امیر علی جان.امروز بابا بردتون مارک سه تا یی با دوچرخه هاتون رفتین.امسال تو هم اضافه شدیبعد از دو ساعت بابا رنگو زد و گفت بیا کچلم کرده
رفتم پایین چشمات از گریه قرمز بود.از نصفه راه میخواستی بری خونه بابابزرگ.دیگه به منم گفتی مامان ببین مبتونم برم خودم بعدم پا زدی و تا سر کوچه رفتی.دیگه با هزار وعده بستنی و ... با ماشین بردیمت خرید.شبم مامانی و خاله نرگس و دایی محمد اومدن خونمون باز اخر شبی دست مامانی رو ول نمیکردی میخواستی بری اونجا بخوابی
ظهرم با ماشین بابابزرگ رفتی و مامانی میگه دیدم در خونه رو باز کرده بره بیرون میخواسته ادامس و پفک و شکلات قیفی بخره.تازه گفته ببین کارت دارم.
عاشقتم بوووس.
امشب امیرمحمد رفته خونه بابابزرگ و تو کرسی پیش بابابزرگ خوابیده.
امیرحسین اینجاست و از دستم دلخوره که بهش اجازه ندادم بره.اخه هنوز کاراش مونده.
اینم از اولین هفته بعد عید
رفتم پایین چشمات از گریه قرمز بود.از نصفه راه میخواستی بری خونه بابابزرگ.دیگه به منم گفتی مامان ببین مبتونم برم خودم بعدم پا زدی و تا سر کوچه رفتی.دیگه با هزار وعده بستنی و ... با ماشین بردیمت خرید.شبم مامانی و خاله نرگس و دایی محمد اومدن خونمون باز اخر شبی دست مامانی رو ول نمیکردی میخواستی بری اونجا بخوابی
ظهرم با ماشین بابابزرگ رفتی و مامانی میگه دیدم در خونه رو باز کرده بره بیرون میخواسته ادامس و پفک و شکلات قیفی بخره.تازه گفته ببین کارت دارم.
عاشقتم بوووس.
امشب امیرمحمد رفته خونه بابابزرگ و تو کرسی پیش بابابزرگ خوابیده.
امیرحسین اینجاست و از دستم دلخوره که بهش اجازه ندادم بره.اخه هنوز کاراش مونده.
اینم از اولین هفته بعد عید
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی