یک هفته پر حادثه
سلام به پسرای خطرناک خودم
روزای خوبی رو پشت سر نگذاشتیم.اول از همه امیرمحمد جان یه روز آینه بزرگ پاتختی رو کشید تا لب میز و با گیر کردن انگشتش و بلند شدن صداش متوجه خطر شدم و از سقوط اون آینه بزرگ جلوگیری شد.
دوم امیرحسین بلا تو خونه بابابزرگ رفته اون سر حیاط و با کبریت میخواسته لاستیک ماشین اسباب بازیش رو لحیم کنه و البته که چوب کبریت رو خاموش نکرده و در رو بسته .بعد از مدتی بابابزرگ میره دستشویی و میبینه بوی دود میاد و مامانی رو صدا میزنن و میبینن انباری آتیش گرفته.خدا رو شکر با شلنگ آتیش خاموش میشه اما یه شیشه بنزین اونجا بوده و عمق فاجعه تنمو میلرزونه.به خیر گذشته
و آخرین موردم دوباره دیشب امیرحسین یه لیوان رو تو راه پله ها شوت میکگنه و انگشت پاش زخمی میشه و البته مهدیـ آقا اونجا بوده پاشو میشوره و چسب میزنه.امیرمحمدم همش دنبال سیمه تا بزنه به پریز برق.خلاصه که خطرا از بیخ گوشمون رد میشن.
خدایا مواظب کوچولوهامون باش.خداجون خیلی دوست دارم.ممنون که هوامونو داری.