دعوای داداشی ها
داشتین بلوک بازی میکردین مه امیرمحمد یه چیزی رو خراب کرد امیرحسین با دست به پیشونیش فشار آورد تا عقبش بزنه و یه هو امیرمحمد با دو دست شروع به زدن کرد و تازه بعدش گریه و زاری راه انداخت.امان از دست این بچه مهد کودکی.
امیرمحمد خوشحالم از خودت دفاع میکنی.اما امیرحسینم خوشحالم که تو مهمونیا مودبی و مثل داداشی ضایع بازی در نمیاری.دقیقا دو قطب مخالف همین.
عاشقتونم.بوس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی