اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

احتمالا کرونا اومیکرونAB5 گرفتیم😅

1401/5/2 0:43
نویسنده : ماماني
214 بازدید
اشتراک گذاری
به نام خدا سلام پسرای گلم.مرداد رو شروع کردیم با سنجش امیرعلی جان.که خدا رو صدهزار مرتبه شکر عالی جواب داد و نمره ی سنجشش۱۲۱بود.
بابا هم به خاطر مریضیش بعد از یکماه در دومین روز معارفه اش مرخصی داشت و خونه بود.منم که کماکان مریض.برگشتنی نون داغ خریدیم که صبحانه بخوریم.بابابزرگ بهم زنگ زد که بیا مامان حالش بد شده.اورژانس اومده.سرگیجه ی خیلی شدید و همون حالت عصبی.با امیرعلی ماسک زده رفتیم اونجا و مامانی بی حال بود و دراز کشیده.طفلک بابابزرگ هم حیابی پکر و ترسیده بود.گفتم شما با امیرعلی برین دور بزنین پیاده روی.منم نهار درست کردم و خودم بی حال بودم.هوا هم ۵۰درجه و با ماسک و مانتو خیلی گرم بود.تا یک و نیم اونجا بودم و بعد برگشتیم خونمون.امیرحسین تبش به ۳۸و۶رسیده بود و حسابی بی قرار.کمی هم گلودرد داشت.امیرمحمدم عطسه میکرد.هر چی بیشتر زمان گذشت حالشون بدتر شد.گوشت مرغ و چرخکرده هم تموم کرده بودیم و باید میوه هم میخریدیم.تو این فاصله خرید کردیم و تا ۱۱شب جابجا کردم و حسابی از پا افتادم.الان بابا تو خوابه.امیرحسین و امیرمحمد تو حال منم با مایک همراه امیرعلی تو خواب دیگه.فقط دعا میکنم امیرعلی نگیره.هرچند یه کوچولو چشمش قرمزه و میگفت گوش چپم یه کم درد گرفته.
الهم اشف کل مریض
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)