اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

کرونا امیکرون

1400/11/9 0:08
نویسنده : ماماني
358 بازدید
اشتراک گذاری
بهمن ۱۴۰۰ که با این همه رعایت کردن گرفتار کرونا شایدم امیکرون شدیم
روز اول دوشنبه۴بهمن سردرد خیلی خفیف داشتم
روز دوم سه شنبه۵بهمن سر کلاس لرز شدید گرفتم طوریکه قابل تحمل نبود و زنگ آخر رو تعطیل کردم با همون لباس و پالتو زیر پتو لرز داشتم و
استامینوفن خوردم بیدار شدم نه تنها خوب نشدم که سردرد و گلودرد هم اضافه شد.امیرمحمدم بی حال شده بود. ۱۱به بعد بچه ها تب کردن و بدن درد و سردرد.
نصفه شبم با خوردن شربت و قرص هر سه تایی تهوع گرفتند
دو دقیقه بالا سر بکی بودم دوباره پتو رو دور خودم می پیچیدم و از درد ناله میکردم.
بابا هم از همه بدتر بود گلودرد و سرفه داشت
روز سوم چهارشنبه ۶بهمن با زنگ بابا بیدار شدم طفلک بابابزرگ دم به دقیقه تماس میگیره.تست کرونای بابا مثبت شد.هممون بی حال و امیرعلی از همه بدتر.تبش مدام بالای۳۹ونیم بود فقط دراز کشیده بود و تکون نمیخورد.
هممون دکتر رفتیم.امیرعلی
چشماش قرمززرر آبریزش بینی و گلودردم داشت

به خانم دکترمیگه وقت تفم رو قورت میدم مزه ی بالا آوردن میده.برا منم دو تا آمپول داد گفت همین الان تزریق کن هنوز که هنوزه نرفتم
شبش خیلی بد بود ابنقدر پاشویه و استامینوفن دادیم تا تب امیرعلی قطع شد گفت بهتر نشد باید بره سرم درمانی
تا خوابم برد امیرحسین با دلدرد بیدار شد هر ۵دقیقه تو دستشویی بود .آخرش میگفت اسهال شدم

باز یه کم خوابم برد دوباره خودم با حالت تهوع بیدار شدم

اینقدر عق زدم که ... کردم

باز امیرعلی شربت نمیخورد برنامه داشتیم تا صبح.
اینم از استراحتی که دکتر گفت حتما داشته باشین
روز چهارم پنجشنبه ۷بهمن با زنگ خاله سمانه بیدار شدم رفته بود مرکز منتخب کرونا و نوبت گرفته بود برای تست پی سی آر.
تست دادیم و برگشتیم خونه.نهار رو مامانی زحمت کشیده بد و خاله نرگس برامون آورد.یه کم بچه ها خوردن.بابا بهتر شده امروز. امیرعلی هم تبش کنترل شده.امیرمحمد دلدره صداش گرفته.منم گلودرد شدیددد.غروبی اینقدر حالم بد شد که داشتم میمردم.به فکر وصیت هم افتاده بودم.با اون حالم خودم پا شدم رفتم داروخونه و نسخه ی دکتر صبحی رو گرفتم خاله سمانه هم گفت قرص
آلتادین بگیرم که خیلی خوب بود و بهتر شدم.طفلی خاله نرگسم پیتزا آورد که همگی خودیم.دستش درد نکنه
روز پنجم جمعه ۸بهمن سحر با حس خفگی بیدار شدم.وای از گلودرد.به هیچ عنوان نميتونستم آب دهنمو قورت بدم.اب گرم و عسل خوردم.بخور آویشن دادم.شربت دیفن هیدرامین قرقره کردم.قرص آلتادین خوردم یه کم اون حس خفگی کمتر شد.نماز خوندم اما نمیتونستم بخوابم.شدیدا حس بی قراری داشتم.از این ور تخت به اون ور و بالعکس.نهایتا رفتم تو حال و یه وقتایی فکر میکردم دارم میمیرم دیگه.چه حس بدی بود.نفهمیدم کی خوابم برد.کا یه دفعه امیرعلی پرید رو شکمم.با جیغ از خواب پریدم و دیدم نزدیک ظهره.بازم گلودرد.
داروهامو خوردم گلودرد به گوشام زده بود .

ظهری خیلی بیحال شدم و سرگیجه گرفتم.
دیدم امروز نا نداشتم چون از دیشب که یه کم سوپ خورده بودم هیچی نخوردم.پیامک اومد که تست کرونام مثبت شده فکر کنم به خاطر همین خیلی هم دل نازک شدم.رفتم سفره رو با گریه پهن کردم.بالاخره بعضیا یه تکونی به خودشون دادن و غذاها رو بردن سر سفره.هر چند از گلوی دردناک من چیزی پایین نمیرفت.باهام تماس گرفتن که قرنطینه رو تا ۱۰روز رعایت کنم.
یک ساعت بعد که بهتر شدم رفتیم آمپول نوروبیون زدیم برگشتنی حالم خیلی بهتر شده بود.الان هم خیلی بهترم.به نظرم گلودردم یک درجه بهتر شده.اما یه حس بی قراری و خفگی دارم.منکه تا دیروز لرز داشتم و زیر دو تا پتو حالا پنجره رو باز میکنم تو هوای سرد نفس میکشم.
بابا مهدی خداروشکر عالیه
امیرحسین بینیش گرفته.تو شستن ظرفا خیلی کمک میکنه.
امیرمحمدم گلوش گرفته یه کم سرفه میکنه و لبش تبخال زده.احتمالا از شدت تب بوده.تازه امشب برامون شام درست کرده خاگینه و اصرار داشت بیا دستپخت منو بخور
امیرعلی خداروشکر خوبه فقط شربت نمیخوره.امروز یه قاشق شربت میخورد یه لیوان آبمیوه
پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)