اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

کچل نمیشم

بابا به مامانی میگفت امروز بچه ها میبرم ارایشگاه خودم سرشونو خوشگل میکنم.میگی نخیرم میخواد ما رو کچل کنه من نمیام خونه و نیومدی
20 شهريور 1392

عزیزم9ماهگیت مبارک باشه

عزیزم9ماهگیت مبارک باشه.امروز اخرین روز ماه مبارک رمضانه و فردا هم عید فطره.خ وشگلم دوباره خودتو از روی تختت انداختی پایین.همش از حالت نشسته به صورت هواپیما درمیای فکر کنم شروع چهاردست وپا رفتنته.خیلی دوست دره خوش خنده مامان.بوی
6 شهريور 1392

جاکلیدی امیرحسین

خوشگلم سلام.بابابزرگ کادوی قران خوندنت بهت جاکلیدی داده با نام خودت با یه کتاب داستان.خیلی خوشحالی. خیلی روزا رو روزه گرفتی به حساب خودت یه وقتایی چیز میز نمیخوردی .اخرین سحری رو هم خونه بابابزرگ بیدار شدی و ابگوشت خوردین.خیلی دوست دارم.الانم با هم کیک پختیم.واسه عید فطر میخوای برای خاله سمیه ببری.میگی مامان این نون خشکا رو بده برا کبوترای بابابزرگ ببرم.عاشقتم.بوس
6 شهريور 1392

خاطره جا مونده از فکر کنم پارسال

هرکی امیرحسین رو میشناسه میدونه اگر به چیزی بند کنه امکان نداره بشه حواسش رو پرت کرد حتی اگر شب بخوابه صبح که پامیشه یادش هست و خلاصه که سرش کلاه نمیره. یکی دیگه از بازهاش که خیلی دوست دارم اینه که جای شخصیت ها رو عوض میکنه مثلا یک روز امیرحسین بابا بزرگ و خاله سمیه امیرحسین است.خواهرم میگه امیرحسین تمام بهانه هایی رو که بابام برای کلید ندادن بهش آورده بوده دوباره به خودش برگردونده. چند روز پیش تصمیم گرفتم برای یادآوری بعضی از کلماتی که امیرحسین به طرز بامزه ایی اداشون میکنه کمی وقت بذارم و اینجا ثبتشون کنم.بعضی از این کلمات اینها هستن گیوار گیوانه مارکیوس(اسم ادکلون-شایدم یه حرف بد) چولد(یولد) مرده شده کوشیده(کشته) شده بگرس(برعکس) فروشید(ف...
6 شهريور 1392

9ماه عاشقي

پسر نازم سلام تو يک ماه گذشته ياد گرفتي غلت بزني و چند باري خودتو از تخت بندازي پايين هرچند اون پايين هم پتو پهن کردم واست سر جات 360درجه اي نشسته ميچرخي روروئکت سواريت 20شده دوست داري فقط غر بزني و حرف حرف خودت باشه قلدر مامان موهاي داداشي رو بکشي و ايضا من گااااااااااااااااااز بگيري همه چي رو تست کني انواع غذا ماکاروني نون ميوه با دهنت تق تق صدا بدي دس دسييييييييييييييييييي کني هورا جينگول مستون من 3تا دندون در بياري يکي هم تو راهه نيش پايين از نشسته به هواپيما تغيير حالت بدي جديدا مامان شناس شدي و بغل بقيه نميري خودتو تو بغلم گم ميکني همکاريت تو لباس پوشيدنم که عاليييييييييييي عاشق حموم رفتني مثل داداشيت همه ميگن کپي برابر اصلي. موقع بي...
6 شهريور 1392

شک شک

پسرم سلام.خوشگلم کلیدای ماشین بابابزرگ رو به جاکلیدیت وصل کردی و حالا همشون نیست شدن میگی گم نمیشه چون روی جاکلیدی نوشته امیرحسین دیشب جده رو از وسط حسینیه بلند کردی بردی خونشون تا بهت نون بده .بنده خدا با پاهای دردناکش اون همه راه رفته برات ساندویچ مرغ درست کرده اخر شبی هم میگی می خواستم با مامانی برم بابابزرگ گفت اول از مامانت اجازه بگیر بعد بیا ساعت 12 بردیمت اونجا 12و10 دقیقه زنگ زدی شلوار راحتی ندارم منو ببرین خونمون البته هوا بارونی بود و نمیتونستی رو پشت بوم بابابزرگ بخوابی امروزم به محض بیدار شدن بردمت اونجا نزدیک خونه میگی تو هیچوقت برام چیزی نمیخری و گریه میکنی.بهت میگم اگه از الان بخوای اعصاب مامانی رو خورد کنی برت میگردونم که م...
6 شهريور 1392

شمال

سلام خوشگلم فردا ان شاالله میریم سفر.خاله سمیه هم تا مشهد با ما میاد.دوست دارم.بوس
6 شهريور 1392

اولین سفر

خوشگلم داریم اولین سفرت رو میریم.پسمل خوبی باش و اذیت نکن.مریض هم نشو باشه مامانی.دوست دارم.بوس
6 شهريور 1392