اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

بدون عنوان

امیرمحمد نازم سلام.خوشگلم نماز میخوندم و حداقل 40بار صدام زدی مامان.آخرش اومدم دم در حموم داداشی میگی رو سرش آب میریختم تو رو صدا میزد.فدات شم ماهی مامان .فقط منتظری بپری حموم. حالا به بابا و داداشی هم بعضی وقتا میگی:مامان.فدات شم.بوس
22 خرداد 1393

بدون عنوان

پسمل گلیا سلام.دیشب دخترخاله نجمه عقد شد.اما امیرمحمد از اول تا آخرش گریه کرد و بغلم بود.آخه میخواست بره مردونه که بابا نبردش.خدا رو شکر بابا رو خیلی دوست داره. امروزم خواب موندیم و امیرحسین جان دیر رفت.آخرین جلسه کلاس کارآفرینی بود . بالاخره خاله میشیم.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوستون دارم.بوس
20 خرداد 1393

امیرمحمد نازم 1سال و 7ماه داره

سلام به پسرای گلم.امروز بینهایت شارزم.آخه دارم انشاالله خاله میشم دیگه دختر خاله فاطی نجمه میخواد عقد کنه . سومی هنوز منتظرشم. خدایا شکرت امیرمحمد جانم داره ناز میکنه کف پامو بوس میکنه.فکر کنم آخرش از اون زن ذلیلا بشه.خدایی!!!تازه شالمو پوشیدی خدایی جیگر شدی ها. امیرحسین جانم فردا میخواد بره مهد تولد یه دختر همکلاسیش. دیگه امیرمحمد نازم امروز 19ماهه شد.مبارکت باشه مامانی.بوس ...
17 خرداد 1393

بدون عنوان

امیرحسین عزیزم 5 سال و 8ماهگیت مبارک. عزیزم دیشب خونه بابابزرگ خوابیدی و امروز باغ رفتین تا کباب درست کنین.دیشب به مهدی آقا میگفتی:میشه به شما بگم مامان!!!!!!!!!!!!!!!!!!بیچاره میگفت بگو پسرعمه مامان. دیروز حسابی بهت خوش گذشت داری مستقل میشی.دوست دارم.بوس
15 خرداد 1393

درخت امیرحسین

امیرحسین خوشگلم.سلام گلم .دیشب خونه بابابزرگ دعوت بودیم و تو هم بعد مهدت اونجا رفتی.نمیذاری کسی توت بخوره میگی مال منه چون خودم بهش آب دادم.حالا ترتیب زردالوها رو میدی بازم چون درخت خودته.دیشب اونجا خوابیدی و امروز باهاشون م رفتی.دلم برات یه ذره شده.بوس راستی تو خونه خاله نرگس تموم پذیرایی دعا رو انجام دادی.مامانی میگه ای کلک خوب بلدی کجا کار کنی ها. عاشق مامانی هستی درعین حال بهش گفتی من شما رو دوست ندارم آخه پیر شدین زشت شدین بیچاره مامانی پای دلش افتاده!!!همه جوره به دلت میسازه و باهاش راه میاد تا حالا بهت نه نگفته.امروزم مجبورش کردی به خاله شادونه زنگ بزنه همین کارا رو میکنه که این قدر دوستش داری. عاشقتم.بوس ...
8 خرداد 1393

اولین بوسه

اما بگم بالاخره منو بوسیدی اونم فرانسوی.دیدیم اینجوری که نمیشه راه به راه عروسکاتو بوس کنی و از ما فرار کنی.داداشی شروع کرد به بوسیدنم نه یک بار صد بار و این جوری بود که امیرمحمد خان حسود بالاخره اومد و مامانی رو هم بوسید.حالا راه به راه بوسمون میبکنی داداشی خوابه میبوسیش.بابا خوابیده میبوسیش.مامانی و بابابزرگو که شوکه کردی با بوسیدنشون خاله نرگسو نگو که این قدر در عوض با ماشین دورت داد که نگو.خوب بلدی هممونو خر کنی ها.ای کلک عاشقتیم.
6 خرداد 1393

کفش

سلام خوشگلای مامان. اول بگم که امیرمحمد اولین کفش ورزشیشو پاره کرده چسباش باز شده آخه همش آب بازی میکنه. به جای آبو میگه:آبه و این معنیای متعددسی دادره شامل هر نوشیدنی حتی شیر میشه و حتی هر مکیدون چه توش فواره باشه چه نباشه. رقصیدنش خوشگله نی نای نای جالبی داره حتی وسطاش اگه آهنگ غمگین شه سینه میزنه.جوکیه واسه خودش. دیشب که امیرحسین رو مبل خواب بود شیشه آبشو همش تو دهن داداشی میکرد. تا دو و نیم نصفه شب بیدار بود و پا به پای من برگه صحیح کرد. خیلی دوست دارم بوس
3 خرداد 1393