اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

آمپول امیرحسین

امیرحسینم مردی شدی ها.امروز دو تا آمپول زدی مردونه صدات درنیومد.یه دگزا و یه پنیسیلین.منم آخرین جلسه کلاسم رو رفتم. و دانشجوها تعطیل شدن.هوراااااااااا الانم خونه بابابزرگی.قراره شب بابا تو رو ساندویچ مهمون کنه.بابا هم یه آمپول نوش جون کرد. زودی خوب شو گلم.دوست دارم.بوس
2 خرداد 1393

داداشیا کامپیوتر رو خراب کردن!!!

اولش امیرحسین پاور رو سوزوند. بابا کیس رو روی صندلی گذاشت امیرمحمد ناقلا از بالا ی تخت کیس رو هول داد و الفاتحه.مادربورد هم سوخت دو تا خازنم ترکید. بعله همچین خانواده ای هستیم ما.چشممون نزنن خوبه. ...
27 ارديبهشت 1393

روز پدر93

امیرحسین جان امروز روز پدره و تو مهد واسه بابا کارت تبریک درست کردین.خیلی خوشگله.برا بابا ادکلون خریدم که یه هفته قبل در یک حمله پاتکی دست منو رو کردی و به بابا گفتی و دوباره براش شلوار خریدم.دوست دارم کلک من.بابا مهدی روزت مبارک.شبش خونه بابابزرگ دعوت بو.دیم و خیلی خوش گذشت.
23 ارديبهشت 1393

دندون

امیرمحمدم اعضای صورتت رو نشون میدی فقط به جای دندون زبون درازی میکنی.عاشقتم
22 ارديبهشت 1393

واکسن 18 ماهگی

امیرمحمد جونم بالاخره واکسنت رو با 4 روز تاخیر زدی.از مدرسه اومدم مهد دنبالتون و سه تایی رفتیم.داداش امیرحسینم میخواست بیاد تو اتاق  ولی اجازه ندادم.اول قطره خوردی بهد آمپول پات یه کوچولو گریه کردی و فهمیدی که چه خبره و بعدشم پات اوف شد.بعدش سه تایی خونه بابابزرگ رفتیم و همه نازتو خریدن
21 ارديبهشت 1393

اولین سوت زدن

امیرمحمد جان .سلام.خوشگلم برای اولین بار تو سوت دمیدی و بعد شنیدن صدای بلندش اونو پرت کردی و اومدی بغلم گریه کردی.
20 ارديبهشت 1393