اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

بیییییشعور

جیگر مامان سلام.دیشب بی خواب شدم و تا 5صبح بیدار یودم.نصفه شبی واسه خودت شروع کردی به صحبت کردن و صبحی هم اصلا یادت نبود.فعلا دستام زخم و زیلیه از ناخونای شما.بابا بهت میگه من باهات قهرم معذرت خواهی نکردی .میگی به خاطر اینکه بهت گفتم بیییییشعور.این قدر بهت رسیدیم.اینم اخرش خوب ادبیاتی پیدا کردی.به هر حال چاره ای نیست میدونم اینم موقتیه و می گذره دوست دارم.بوس
22 تير 1392

اولین ماکارونی

سلام عزیزم.خدا رو شکر دونه های روی صورتت هم خوب شدن اینم از سنجاقک و تبش امروز نهار ماکارونی داشتیم بشقاب داداشی رو کشیدی و از خجالت شکمت دراومدی منم بی خیال شدم و اجازه دادم دو تا دستاتو پر کنی و بذاری دهنت در کل زیاد نخوردی چون تا دهنتو باز می کردی منم از اون طرف قاشق غذای خودت و ماست بود که تو دهنت می شد.در کل بد نبود.الانم داداشیت داره کشتی می گیره تو هم تماشاچی.عشقمی.بوس
22 تير 1392

دوغ بابابزرگ جون

عزیزم سلام.پسملی از خستگی رو تخت ولو شدی و دستاتو دو طرفت دراز کردی.داری یاد میگیری از شکم به پشت بشی.دیروز بغل بابابزرگ اینقدر خودتو لوس کردی که نگو با دو تا دستات دو طرف صورت بابا رو گرفته بودی و تو چشماشون می خندیدی.بابا هم غش غش می خندید.ظهر بهت سیب زمینی ابگوشت و دوغ دادم.تا تونستی خوردی.نوش جونت گلم.دوست دارم تک دندونی مامان
22 تير 1392

زیارت

امیرحسین عزیزم سلام.دیروز زیارت شاه سلیمان علی رفتیم و بین راه کلیییییییییییییی عکس گرفتیم.حسابی شاه توت خوردی و با کوثر بازی کردی.این چند روز از بس گفتی قصه شاهزاده خانومو تعریف کن که امروز مامانی واست داستان شاهزاده خانوم قورباغه رو خرید و تا اوردش مجبودش کردی رو تخت برات بخوندش.فدای مامانم بشم که اینقدر دوست داره بعدشم با مامانی به بیمارستان رفتین تا فشارشو بگیر اخه یه مدت سردرده.خدا کنه جدی نباشه.الانم خونه بابابزرگی طبق معمول نمیذاری مامانی بخوابه و همش میگی قصه بگین چشاتونو باز کنین..دوست دارم بوس
22 تير 1392

لیموترش

خوشگلم سلام.یه کوچول تو زرده تخم مرغت نمک ریختم عالی خوردیش.اما تو سوپت لیموترش تازه ریختم خودتو اینقدر بد کردی که نگو اخرشم همه رو بالا اوردی.نصفه شبی گشنه موندی و منم عجیب شیر نداشتم بهت اشکنه پیاز دادم.هه هه هه حقت بود. خیلی دوست دارم.بووووووووووس
22 تير 1392

خودتو از تخت اویزون کردی.

پسر گلم سلام دیشب یه هویی خودتو از تخت اویزون کردی.صدات که دراومد دویدم تو اتاق چنان جانانه تقلا می کردی که نیوفتی دیدنی بود.دیگه کارای خطری میکنی.دوست دارم بوس.الانم داداشیت باهات بازی میکنه.به میگه بخور بچه نیگاه نکن تو هم غش غش می خندی.برا داداشی لواشک درست کردیم.خیلی شارزه دوستون دارم زیاد
22 تير 1392

الوزرد

عزیزم سلام دیروز برای اولین بار الوزرد خوردی خیلی خوشت اومد امروزم پنیر صبحانه بهت دادم زیاد خوشت نیومد. امشب هم می خوام برای اولین بار غذاتو با ماهی درست کنم بعدا خبرشو بهت میدم.خیلی دوست دارم.بوس
22 تير 1392

کمک کردن

عزیزم دو شبه که نیمه شب بیدار میشی با گریه بعد تو بغلم میخوابی.هنوز نسبت به داداشی حساسی.یه وقتایی که شیر میخوره منو به سمت مخالف می کشونی و بعدشم بینمون دراز میکشی میگی امیر محمد دیگه شیر نمی خواد بسشه.دیشب مهمون داشتیم و طبق معمول هیجان زده شدی و هر کاری کردی.امیر محمدو تو روروئکش به سرعت عقب جلو بردی با کسی احوال ندادی.ولی اخرش همه ظرف پذیرایی ها رو جمع کردی.ممنون مامانی.دوست دارم.بوس
22 تير 1392

بستن با طناب

پسر نازم سلام.به دستور گل پسر غذای خوشمزه درستیدم ماکارونی و با مایه اش هم دو تا پیتزا که شب تو پارک خورده بشه.بستنی پرتقالی خوردی و هر چی بابا گفت کدوم پارک بریم گفتی هر چی مامانم بگه ای کلک اما اونجا کیفمو نبردم و تو هم بادکنک می خواستی بهم میگی بذار برسیم خونه با طناب چنان ببندمت ای به حالت....که هر کی می شنید فکر می کرد چه مامانیم من.دوست دارم اندازه تموم ماشینا و خونه ها و ستاره ها و مردمونش
22 تير 1392