هفته سوم مهر
امروز تعطیلیم بود
تا نه خوابیدیم
ماکارونی درست کردم.بعد نماز رفتیم دنبال امیر محمد.رفته بودن خانه جادویی و بازی و خوش گذشته بود بهشون.تا مدیر مهد اومد امیر علی زد زیر گریه.طفلی ترسید بزارمش.
مامانم رفته خرید برا مکه
امیرحسین دوست داره تولد بگیر.به خاطر زن دایی علی گفتیم نگیریم بهتره.طفل زود قانع شد.عاشقشم
امیر محمد هم چند تا از شعرای مهدشو یاد گرفته
من کماکان سرما خورده ام.
بابا هم
تا نه خوابیدیم
ماکارونی درست کردم.بعد نماز رفتیم دنبال امیر محمد.رفته بودن خانه جادویی و بازی و خوش گذشته بود بهشون.تا مدیر مهد اومد امیر علی زد زیر گریه.طفلی ترسید بزارمش.
مامانم رفته خرید برا مکه
امیرحسین دوست داره تولد بگیر.به خاطر زن دایی علی گفتیم نگیریم بهتره.طفل زود قانع شد.عاشقشم
امیر محمد هم چند تا از شعرای مهدشو یاد گرفته
من کماکان سرما خورده ام.
بابا هم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی