اخرای مرداد96

سلام.امیر علی جان
امشب خونه مامانی دوره قرآن داشتن و مراسم خداحافظی بابابزرگ و مامانی بود.
از عصر من و تو رفتیم اونجا.
کنار پله ها بودی که یه هو رفتی بالا.
مامانی میگفت دبشبم میخواستی بری بالا بابا بغلت کرده.
کی بزرگ شدی عشق من.
عاشقتم پسر کوچولوی من
چند روزه اسهالی و پاهات سوخته.گمونم دندون ششمت میخواد بزنه بیرون.
انشالله زودتر دربیاد راحت شی
این روزا همش میری آشپزخونه.در کابینتا رو باز میکنی و خرابکاری
یا میری تو میز تلویزیون میشینی
امروزم سر ای کی ثانیه اومدی تو دستشویی
خیلی دوست دارم.بووووس
امشب امیر حسین خونه بابابزرگ خوابیده.توهم خوابت نمیبره.


کااااش اینجوری بووودم :


شايد باور نكنيد
اما آدم هايى پيدا مى شوند
كه بى هيچ غمى يا اضطرابى زندگى مى كنند

خوب مى پوشند
خوب مى خورند
خوب مى خوابند
از زندگى خانوادگى لذت مى برند.
گاهى غمگين مى شوند
ولى خم به ابرو نمى آورند
و غالبا حالشان خوب است

و موقع مردن
آسان مى ميرند
معمولا در خواب، لب چشمه