امیر علی وروجک تو هفته32
سلام.امیرعلی نازم.خوبی پسر گلم.
دیروز خونه مامانی نهار دعوت بودیم.دلبندی داشتن و منم خوردم.بعدشم بابابزرگ و مامانی رو بردیم سر راه چون بابابزرگ شبش ابداری داشت.اونجا دو تا داداش گریه میکردن و میخواستن باهاشون برن.از امیرمحمد بعید بود.تازگی به مامانی وابسته شده.
از اونجا برگشتیم از اذان مغرب تا یک شب تکون شدید میخوری.دیگه نگرانت شده بودم.شب خیلی بدی بود.بابا میگفت بریم بیمارستان.اما بچه ها خواب بودن و مامانی هم نبود.توکل به خدا نرفتم.الانم داری ورجه وورجه میکنی.امروزم دکترم نیست.فردا میرم نوبت بگیرم.
خیلی دوست دارم مامانی.عشق منی.بوووووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی