بدون عنوان
j
یسلام به پسرای خوشگل خودم.
کامپیوترمون فارسی نمینوشت خوب نوشتن خاطراتتون به تعویق افتاد.
مهدی آقا اومده و شده همبازی داداشیا.بهشون خوش می گذره.
الان دوتایی حموم رفتین و ظهرم امیرحسین جون بهمون کباب دادودستش درد نکنه.
دیشب از خواب پریدی و تو بغلم گفتی:مامان خواب بد دیدم بابا داشت امیرمحمد رو می کشت!!!منم مثل فیلما نفس نفس زنان از خواب پریدم.
امیرمحمد جونم تو درست کردن پازل میوه خیلی پیشرفت داره و اینقدر قشنگ میگه:آناناس که می خوام بخوروش.
تعطیلیامون تموم شد و از فردا دوباره مهد میرین.البته کلاس دانشگاه روزای دوشنبه تعطیلیم.وقتی از دست امیرمحمد عصبانیممیاد میخنده و میگه:مامان فاطی سلام!!!
لباس آستین دارمو آوردی میگی:بپوش سرده.فدات شم.پریشب دستم ناجور برید.موقع خوابیدن به پتو گیر کرد و زدم زیر گریه یواشکی امیرحسین عزیزم مثل مامان سرمو تو بغلش گرفت و نازم کرد.همه جوره عاشقتم مامانی.دوستون دارم.بوس