اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

برنامه این روزها

1393/7/22 15:53
نویسنده : ماماني
201 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیرمحمد نازم صبح ساعت 7 خودت بیدار میشی و تو تخت صدای گریه ات بلنده که مهد نری:بابا مامانی یعنی بریم خونه بابابزرگ.بعد مثل کوالا بهم میچسبی و خلاصه با کمی نازتو کشیدن جدا مکیشی .تو این فاصله امیرحسین گلم بیدار شده و موقع مسواک چند روزه که از من کمک میخواد.بعد هم زلفاشو با آقب میچسبونه.خوب حالا میخوایم بریم بیرون که امیرمحمد جان کارخرابی میکنه و دیقه نود باید دوباره لباساتو درآرم بشورمت دوباره لباس بپوشیم و بعد با سرعت بریم مهدواونجا تو کوچه مهد دوباره میزنی زیر گریه و مامانی راه میندازی چارهای نیست.بغل خاله مهد که میری میگی:داداشی و حالا دیگه میچسبی به داداشیت.یک میام دنبالتون سرحالین.میریم خونه مامانی.امیرحسین اونجا میمونه تو همراه بابابزرگ دنبال خاله سمیه میرین و نهایتا ساعت2 به زور و دوباره کمی گریه راضی میشی بیای خونمون. و این قصه هر روز تکرار میشه.

امروز غذا و میوهات دست نخورده بود که به مهدت زنگ زدم قرار نیست این همه پول بگیرن و رسیدگی نباشه.بعله.

امیرحسین جانم یه عکس دسته9 جمعی با زهراجون و بقیه بچه ها گرفته که امروز آماده شده.

خیلی دوستون دارم.بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)