اولين غلت
براي اولين بار لعاب برنج درست كردم و يه كم چشيدي ولي چندان خوشت نيومد.از آخر هم چشماتو بستي و صورتت رو تو هم كشيدي انگار داري قطره مي خوري!همچنان سر سفره به نون حمله ميكني و غر مي زني اگه يه تيكه نون دستت بديم سريع به سمت دهنت مي بريش.
ديگه به خوابيدن و سقف رو تماشا كردن رضايت نميدي بايد يه جورايي نشسته باشي يا تو بغل بگردونيمت حرف خودتو راه مي بري.
اولين غلت رو هم در حضور بابايي زدي آخر شب روي تخت.
عاشقتم خيلي دوست درم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی