خاطره تولد اميرمحمد عزيزم
به نام خدادوشنبه 17 آبان ماه 1391 شب دردام شروع شده اينقدر دو هفته اخير درد داشتم كه فكر اومدن اميرمحمد رو نمي كنم. با اين حال حمام رفتم و دور و ور رو تميز كردم.ساعت رو نگاه مي كردم و دردا رو اندازه مي زدم از20 دقيقه سريع رسيد به 10 دقيقه و منظم شد.عصر روز قبل با سختي تمام مهدي رو بردم بيمارستان پيش دكتر .حسابي مريض بود و سرما خورده بود.دكتر 2 تا آمپول براش نوشت اما ما رو برد خونه بابا.شام رو اونجا بوديم.تا نيمه شب كه برگشتيم خونه.مهدي تقريبا خوابيده بود ولي من نمي تونستم بخوابم.اين چند روز هم حسابي حساس بودم و گريه مي كردم البته تنهايي.ساعت دو شد رسيد به 3 و درد هنوز ادامه داشت.مطمئن شده بودم كه درد زايمانه.ساك ني ني رو آماده كردم و مهدي هم ...
نویسنده :
ماماني
16:00