اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

خاطره تولد اميرمحمد عزيزم

به نام خدادوشنبه 17 آبان ماه 1391 شب دردام شروع شده اينقدر دو هفته اخير درد داشتم كه فكر اومدن اميرمحمد رو نمي كنم. با اين حال حمام رفتم و دور و ور رو تميز كردم.ساعت رو نگاه مي كردم و دردا رو اندازه مي زدم از20 دقيقه سريع رسيد به 10 دقيقه و منظم شد.عصر روز قبل با سختي تمام مهدي رو بردم بيمارستان پيش دكتر .حسابي مريض بود و سرما خورده بود.دكتر 2 تا آمپول براش نوشت اما ما رو برد خونه بابا.شام رو اونجا بوديم.تا نيمه شب كه برگشتيم خونه.مهدي تقريبا خوابيده بود ولي من نمي تونستم بخوابم.اين چند روز هم حسابي حساس بودم و گريه مي كردم البته تنهايي.ساعت دو شد رسيد به 3 و درد هنوز ادامه داشت.مطمئن شده بودم كه درد زايمانه.ساك ني ني رو آماده كردم و مهدي هم ...
12 ارديبهشت 1392

حموم

عزيزم براي اولين بار همراه بابايي رفتين حموم.اولش ترسيدي و گريه ميكردي ولي بعد آروم شدي و بابا تو رو تو لگن گذاشت به داداشي نگاه ميكردي و آروم بودي.خيلي دوست داريم.بوس
24 بهمن 1391

معتاد اينترنتي

خوشگل مامان معتاد اينترنتي شدي.از خواب بيدار شدي رفتي سراغ بازي انلاين.نميدونم غذا پختي موتور سواري.تيراندازي تا 11ونيم.اومدي ميگي گشنمه پنير و خرما و خيارشور!!!ميخوام.بره ناقلا بذار ديگه باهات دعوا كردم.صبحانه ميحخوري.از فرصت استفاده كردم اومدم سايت.الان بالاي سرمي با دستات داري نوبت من رو ميشمري ميگي:به 5 برسه نوبتت تمومه من ميام.خيلي دوست دارم.بوس
24 بهمن 1391

جغجغه

اميرمحمد عزيزم.امروز براي اولين بار خودت تنهايي جغجغه ات رو دستت گرفتي و تكون دادي.آخرشم برديش تو دهنت.حواست به همه هست.بابابزرگ كوچولو دوست داريم.
24 بهمن 1391

دست خوردن

عزيزم اگه تو چشمات دقيق بشيم با يه لبخندمون تو هم می خند با صدای بلند. دستاتو می خوري مشتی بعضی وقتا هم دو تا را با هم تو دهنت ميكني.كلي صدا در میاري.عاشق ايني كه باهات حرف بزنیم.عاشقتيم جيگر.
24 بهمن 1391

دست خوردن

عزيزم اگه تو چشمات دقيق بشيم با يه لبخندمون تو هم می خند با صدای بلند. دستاتو می خوري مشتی بعضی وقتا هم دو تا را با هم تو دهنت ميكني.كلي صدا در میاري.عاشق ايني كه باهات حرف بزنیم.عاشقتيم جيگر.
24 بهمن 1391

دل درد

خوشگلم سلام.امروز گلو درد و دل درد داري.تبت هم39 هست عصري ميريم دكتر.صبح بابابزرگ اومد ديدنت ولي فقط دراز كشيده بودي.خدا كنه چيز مهمي نباشه.خيلي دوست دارم.بووس
24 بهمن 1391

گلودرد

عزيزم.ديشب تا صبح تب داشتي و ناله ميكردي.نصفه شبي هم بيدارم كردي واسه دل دردت.گلوت هم درد ميكنه و تب داري احتمالا امروز آمژولت رو ميزنيم.زود خوب شو جيگرم.دوست دارم هزارتا.
24 بهمن 1391

آمپول

عزيزكم ديشب آمپول پنيسيلينت رو زدي.بابا ميگفت تا به پرستار گفتم پسرم ميخواد آمپول بزنه رنگش زرد شد و گفت نه ولي خوب آمپولت رو زدي اومدي خونه.حالا هم قول يه تفنگ رو ازم گرفتي تا شربت بخوري.خيلي دوست دارم جيگرم.
24 بهمن 1391