یازدهمین سالگرد عقد
سلام.گل ای مامان.یازدهمین سالگرد عقدمون. دوتایی تون کمک کردین و کیک پختم همراه ماقوت.
بعد از دعا هم رفتیم رفاه و برا مندوتون لیوان و ظرف بچه گانه برداشتن.امیرمحمدم که هرچیزی میبینم میگه برام بخر حتی لباسشویی و فریزر😨😨😨
دشیب تو اتاق امیرحسین خوابیدم.خیلی حساس شده.بابا برا سحری کباب خریده بود و شما خواستین همون موقع بخورین طبق معمول امیرمحمد کبابش خورد و بعدش سراغ غذای تو اومده بود تو هم گریه و رفتی تو اتاقت.این اخلاقت اصلا دوست ندارم.دلم میخواد بتونی از حقت دفاع کنی
.
دوستون دارم.بوووس
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی