مهربون امیر علی جونم
انگشت کوچیکه پام خورد به لاستیک دوچرخه امیرعلی
محکم با دستم گرفتمش و آخ و اوخ میکردم
امیرعلی بازوم فشار میده میگه بلند شو
گفتم خوب شده کاری نیست غصه نخور
میگه تکیه بده
خلاصه به صندلی تکیه دادم
میپرسی خوب شدی
ژل زدی
آمپول زدیدیشب دیده مامان آمپول زده
.
.
مهربون من از اون وقت تا حالا بهانه جویی داری گریه میکنی.اینقدر شدید که الان بابا بردنت بیرون دور بده
محکم با دستم گرفتمش و آخ و اوخ میکردم
امیرعلی بازوم فشار میده میگه بلند شو
گفتم خوب شده کاری نیست غصه نخور
میگه تکیه بده
خلاصه به صندلی تکیه دادم
میپرسی خوب شدی
ژل زدی
آمپول زدیدیشب دیده مامان آمپول زده
.
.
مهربون من از اون وقت تا حالا بهانه جویی داری گریه میکنی.اینقدر شدید که الان بابا بردنت بیرون دور بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی