اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

شروع پروژه از شیرگرفتن امیر علی جانم

1397/6/20 5:58
نویسنده : ماماني
518 بازدید
اشتراک گذاری
سلام.مرد کوچولوی مامان.
امیر علی جان دو سال و دو روز شیر خوردی و بالاخره قرار شد با همدیگر پا تو راه سختی بزاریم.
یکشنبه صبح با امیر محمد رفتیم خونه بابابزرگ و انار چیدیم.برگشتیم تا تونستی شیر خوردی و منم سوره یاسین خوندم به انارا.
بعدم ثواب این شیردهی رو تقدیم کردیم به حضرت علی اصغر و مادرشون.
رفتیم سراغ انار خوردن و اینجا مقادیری گریه کردمبابا گفت دیگر نمیتوان بدی منم گفتم نه دیگه تموم شد.
با داداشیا انار خوردین
تا دو ساعت بعد.که همش شیر خواستی.بهشون چسب زدم و گفتم درد میکنم.تا دیدی یه قدم عقب رفتی و نخوردی.فدای تو پسر باهوشم بشم.تا آخر شب مهمون رفتیم و بعدشم پارک و تا تونستی بازی کردی.برگشتن شام خوردیم و همونجا سرتو گذاشتی رو پاهام.گفتی جی جی درد میکنه؟اوف شده؟...
رو پاهام هم نخوابیدی.
بالاخره پتو روت انداختم و کنارت دراز کشیدم.سوره بروج خوندیم و خوابیدی.
نصفه شب بیدار شدی و دوباره گفتی جی جی چسبیده؟یادت بودحتی آبم نخوردی.راه بردم و این بار رو پاهام خوابیدی.
هشت دوباره بیدار شدی.بازم خوابوندمت.
دفعه بعد اومدم پیشم تو آشپزخونه و یه لیوان آب خوردی.نقش امیر حسین کم نیست تو روز.مدام سرگرمت میکنه.
شب دوم طاقت نیاورد و خودم خیلی درد داشتم.مامانی هم گفت تا سه شب طلب داری شیر بخوری.با صدای اذون بهت شیر دادم برای آخرین بارکلی هم دعا کردم.خدا کنه یادت نمونه.فردا اذیت نشی
تحمل کن گلم.اینم به مرحله سخته و باید بگذریم ازش.انشاالله سربلند بیرون میای پسر صبور و مهربون و دل رحم من.عاشقتم.بووس
پسندها (3)

نظرات (1)

مامانی گیتا جون و برديا جونمامانی گیتا جون و برديا جون
25 شهریور 97 14:16
ان شاا.. این مرحله ی سخت رو هر چه زودتر پشت سر بذاری