اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

وجدان درد

1395/2/12 21:24
نویسنده : ماماني
1,246 بازدید
اشتراک گذاری

اینقدر ناراحتم که نگو.این روزا خیلی زود اعصابم خورد میشه.هوا خیلییی گرمه.امیرحسین خوابش میومد و تو اتاق تنها نمیرفت.بابا گفت برو پهلوش.منم از بس گرمه گفتم حتی یک دقیقه نمیتونم برم.بهش گفتم بیا تو هال بخواب.اونم رفت دوشک بیاره که امیرمحمدم تقلید کرد و تو هال به هم رسیدن و داد و دعوا و گریه.به بابا گفتم جداشون کن.اونم گفت تو فقط یک دقیقه میرفتی تو اتاق دعوا نمیکردن.منم رفتم جداشون کنم ولی دیوانه شدم و محکم کتکشون زدم .هر دوتا رو.هیچکدومتون انتظار نداشتین.هرکی رفت تو یه اتاق و گریه.اول سراغ امیرمحمد رفتم و تو بغلم گرفتمش تا آروم شد و بعدشم خوابید.بعد سراغ امیرحسین و سعی کردم از دلش در بیارم.اونم تو بغلم خوابید.خودم رو تختم و دارم میمیرم.خدایا دوتا پسر اینقدر رو اعصابم هستن.با سومی چه جوری سر میشه؟خدایا صبرم و زیاد کن.پسرا منو ببخشین.یه دفعه ای شد.خیلی ناراحتم به خدا.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

استند لوازم آرايش
13 اردیبهشت 95 12:15
مطالب شما بسيار جذاب است، موفق و پيروز باشيد.