اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

قصه

1395/1/29 23:12
نویسنده : ماماني
229 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

ارمحمدجانم داره قصه میگه

یکی بود یکی نبود یه مامان فاطی بود که همیشه مریض بود.

امروز خیلی اذیتم کردی.صبح مید نمیرفت.منم نمیتونم بغلم کنمت و ببرن.برگشتنی هم کلید گرفتی و رفتی تو ماشین درا رو قفل کردی و آهنگ گذاشتی.به جنون رسیدم.طفلی بابابزرگ پفک آورد برات بازم درو باز نکردی.آخرش رفتم تو خونه و چند دقیقه بعدش داداش امیرحسین راضی کرد بود که شیشه رو بکشی پایین و تونسته بود در رو باز کنه

خیلییی بد شدی ها.

دوست دارم

الان کمرم وحشتناک درد میکنه.تازه مهمون ای عید مون رفتن.عمه هات.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)