اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

آزمایش

1392/12/10 9:50
نویسنده : ماماني
279 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگلای مامان

چهارم اسفند تولدم بود و 35 ساله شدم.شبش فست فود رنکو رفتیم و امیرمحمد حسابی آتیش سوزوند آخر شبی هم اینقدر فشفشه بازی کردین که نگو.خیلی دوستون دارم.

اما پنجشنبه آزمایشای کلی رو دادم.آخه وزن مامان خیلی کم شده از 64 رسیدم به 54 حدود 10 کیلو کم شدم.البته یه مقداریش مال سرکار رفتنه.ترم جدید دانشگاه هم بچه های کارشناسیند و خیلی کار میبره.تیزهوشانم که جای خود داره.این وسط اعصاب بابا هم خرابه به خاطر عمو محسن کلی غصه میخوره و ناراحتی اونا هم بی تاثیر نیست. از طرفی سینه چپم تیر میکشه که از بس مریضی ناجور زیاد شده منم تو فکر افتادم.حالا تا ببینیم چی میشه برا مامان دعا کنین.بعدشم پارک رفتیم و امیرمحمد و امیرحسین حدود دوساعت بازی کردن و راه رفتن و همونجا نهار خوردیم و برگشتیم.

دیروز جمعه بود و با مامانی و جده نسا و دایی علی و خاله فاطی و خاله نرگس باغ بابابزرگ رفتیم.امیرحسین که شب قبلشم خونه بابابزرگ خوابیده بود و صبح زود با مامانی رفته بودند کماچ پخته بودند و حسابی بازی کردن ما هم ظهری رفتیم و آتیش روشن کردیم . بساط کبابل راه انداختیم .بعد مدتها خیلی چسبید.فقط امیرمحمد جان بی حال بود و تب داشت.امروزم کوچولو داغی فکر کنم مال دندونته.خیلی عاشقتم.بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)