مهربون مامان دوست دارم اندازه دنیا
خوشگلم اومدی بهم میگی بده خاطراتمو بنویسم.مامان عاشقته.میدونی دیشب سرفه ام گرفت یه هو دویدی تو هال و با دیدنم سریع یه لیوان آب آوردی و بهم میگی:مامان نفهمیدم چه جوری خودمو شستمو شلوارمو بالا کشیدم و اومدم پیشت!!!البته امیرمحمدم سریع با روروئکش اومد پیشم و خندید اخه داداشی به سرفه و خنده حساسه انگاری یکی قلقلکش بده قهقه میزنه و میخنده.فداتون بشم بوس.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی