اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 14 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

خرما

خرما(خودت اشاره کردی و اسمشو گفتی)تقریبا مطمئنم اسم خیلی چیزا رو بلدی اما رو نمی کنی خاله(دل خاله ها رو بردی) عمو نون پا راستی برا دوتاییتون مسواک خریدم.خیلی دوستش داری. خاله سمیه برای امیرحسین جاکارتی خریده. دیشب امیرحسین خونه بابابزرگ موند تا با علی عمو رضا بازی کنه و البته شب هم پیش هم خوابیده بودن تو حال اما داداشیش اینقدر گریه کرد که نگو.تازگیا خیلی تقلید کارای امیرحسین میکنه و دوست داره باهاش خونه مامانی بمونه.امروزم امیرحسینو مامانی با واحد آورد خونمون. خدا رو شکر ورم پلکم بهتر شده. و خبر آخر داریم صاحبخونه میشیم. خدایا شکرت.عافیت هممون رو ازت میخوایم.   ...
22 شهريور 1393

دنیره المعارف امیرمحمد جان

جی جی جیش خاله ننیس(نرگس) خلاص توتو تیک تیک کی بابا دوست داره؟دو دستتو میبری بالا:نم نم(من) نی نی اله خیلی عبیظ میگی آخ گوش انجوش(انگشت)چش کلا به همه چی میگی:اش با کسره تاب تاب آبو(تموم میدونای شهر) دا دا  بابا مامان گل نون فکر کنم یه جهش اساسی رخ داده
16 شهريور 1393

موبایل

امیرمحمد جون شیطون بلا.کار داداشی رو تو این سن تکرار کردی اون روزا برا خاله نرگس و الانم رو گوشی مامان.تو یه پلاستیک مشکی تموم اسباب بازیای مورد علاقه ات و البته گوشی نازنین منو گذاشتی و یه لیوان آب سردم از یخچال توش خالی کردی.حالا گوشی مامان پرپر!!!!
11 شهريور 1393

بینیت خون اومد

امیرحسین جونم سلام عزیزم دیشب پهلوی اسفند نمکی واستاده بودی که مامانی بهت اسفندی داد خیلی خوشحال شدی و در نتیجه بعضیا مجبور شدن بهت 5تومنی بدن!!!!!!!!!! کلا خوب نیستم.از حرف و حدیثا خسته ام.دلم میخواد بخوابم.خیلی اروم.حوصله هیچ کی رو هم ندارم. امیرمحمد جانم دیشب بینیش خون اومد حالا همش بشور و بساب دارم از لباسای خودم و خودش و ملحفه ها.گمونم دست تو بینیش کرده بود. خدایا بخیل نیستم حسود نیستم حالیشون کن.
8 شهريور 1393

امیرمحمد و جیش

سلام پسرا.دیشب امیرحسین همراه مامانی و بابابزرگ خونشون رفت تا شب اونجا بخوابه و برای اولین بار پشت سرشون امیرمحمد گریه کرد و مجبور شدیم ببریمش بیرون دور بدیم. امروز ظهرم امیرحسین خسته از م برگشت.اتیش روشن کرده بودن و بساط کباب رو راه انداخته بودن مامانی و بابابزرگ چایی خوردن و موقع رفتن امیرمحمدم خودشو بهشون چسبوند و داداشیا رفتن.دو و نیم دنبالشون رفتم که حسابی با خاله سمیه بازی کرده بودن و دلشون نمیخواست برگردن.نهارم ماست سیر خیار گردو خورده بودن تازه به مامانی گفتن اینم شد غذا ولی دیگه خونه خودمون چیزی نخوردن .بعدم امیرمحمد برای اولین بار تو دستشویی جیش2 کرد که جایزه پوشکش نکردم تا الان که یک و نیم ساعت گذشته و خدا رو شکر خشکه.راستی دو ...
4 شهريور 1393

امیرمحمد و جیش

سلام پسرا.دیشب امیرحسین همراه مامانی و بابابزرگ خونشون رفت تا شب اونجا بخوابه و برای اولین بار پشت سرشون امیرمحمد گریه کرد و مجبور شدیم ببریمش بیرون دور بدیم. امروز ظهرم امیرحسین خسته از م برگشت.اتیش روشن کرده بودن و بساط کباب رو راه انداخته بودن مامانی و بابابزرگ چایی خوردن و موقع رفتن امیرمحمدم خودشو بهشون چسبوند و داداشیا رفتن.دو و نیم دنبالشون رفتم که حسابی با خاله سمیه بازی کرده بودن و دلشون نمیخواست برگردن.نهارم ماست سیر خیار گردو خورده بودن تازه به مامانی گفتن اینم شد غذا ولی دیگه خونه خودمون چیزی نخوردن .بعدم امیرمحمد برای اولین بار تو دستشویی جیش2 کرد که جایزه پوشکش نکردم تا الان که یک و نیم ساعت گذشته و خدا رو شکر خشکه.راستی دو ...
4 شهريور 1393

پارک

سلام گل پسرا دیشب الویه درست کردیم رفتیم پارک صیاد.بعد شام اینقدر امیرمحمد جان اذیت کرد که نگو همش سراغ وسایل بازی میرفت و رو زمین ولو میشد جناب بابا هم که ترسوووو نیومد.خلاصه برگشتیم. کلا خوب بود.الانم آویزونمی.با دو دستت میگیریشون بوسشون میکنی و ذوق میکنی.خیلی دوست دارم.بوس کلمات جدید: تو تو گل 
14 مرداد 1393

پارک

سلام گل پسرا دیشب الویه درست کردیم رفتیم پارک صیاد.بعد شام اینقدر امیرمحمد جان اذیت کرد که نگو همش سراغ وسایل بازی میرفت و رو زمین ولو میشد جناب بابا هم که ترسوووو نیومد.خلاصه برگشتیم. کلا خوب بود.الانم آویزونمی.با دو دستت میگیریشون بوسشون میکنی و ذوق میکنی.خیلی دوست دارم.بوس کلمات جدید: تو تو گل 
14 مرداد 1393