به اصرار امیرحسین جان تابه دو طرفه خریدم.حالا یه روز چربش کردیم و دل تو دل امیرحسین نیست که باهاش یه عالمه غذای خوشمزه بپزیم. شبا خیلی غلت میزنی.بیچاره امیرمحمد تا صبح چند بار بیدار میشه و بعد من تا پاهاتو بندازیم اون ور!!میگی مثل بابابزرگم.شبا تو خواب راه میرم. یه مدت بود تنهایی تو شب بیرون نمیرفتی اما الان دوباره شبا خودت آب میخوری و از هر فرصتی استفاده میکنی تا منو بغل کنی و تو بغل هم بخوابیم.خیلی دوست دارم.عشق مامانی.(ا ا ا) دیشب برا جفتتون کفش خریدیم از همونجا پاتون کردین و اومدین خونه.امیرمحم جونم که مقلد داداشیه.دوباره چشم چپم ورم کرده آخه دیروز تو خونه جدیدمون رفتیم و برای آخرین بار تمیزش کردم.به بابا میگی چرا به مامان کمک نک...