اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

دندون شیری

سلام به پسرخاله ها خوبین؟ امیرمحمد جان دوباره هوس جی جی کرده!!! امیرحسین سرفه میکنه!!دندون دایمی پایینش از تو در اومده درحالیکه دندونای شیری محکم سرجاشونن.مجبوریم بریم دندونپزشکی!! امیرمحمد جانم سرما خورده دیشب تا خود صبح سرفه میکرد و الانم چشم چپش چرکیه و بینیش آب میزنه خاله نرگس هنوز مامان نشده.تا شنبه اگه پسرخاله دنیا نیاد زورکی بیرونش میاریم.بعله!!! امشب شب شیش سیده زهرا جونه.خاله شدنم حس نابیه.خیلی قشنگه.دلم برافسقل بچه تنگ شده.
23 بهمن 1393

کلاس زبان

امیرحسین خوشگلم تو زبان خیلی پیشرفت کردی و حالا اعداد و اسامی روزای هفته رو بلدی تازه یه چیزایی بلدی که من تو عمرم نشنیدم مثل:تک شاخ!! ان شاالله همیشه پیشرفت کنی مامانی
8 بهمن 1393

توپ فوتبال

امیرحسین جونم سلام سوزن توپ گیر آوردی و بالاخره توپ فوتبالی که خاله نرگس واسه تولدت خریده رو باد کردین.حالا این منم و یه بمب خطرناک توی خونه به خیر بگذره
19 دی 1393

پسر کمک گر من

این روزا امیرحسین پسر بابابزرگ شده و حسابی کمکشون میکنه میخوان سرامیک کار بزنن رو پشت بوم خونه بابابزرگ!! همش میگی مامان چرا زیاد حرف نمیزنی خوب نشدی؟عشقمی خوشگلم.دوست دارم.بوس برا هر دوتون
2 آذر 1393

قرار مامانی و امیرحسین جون

پنجشنبه صبح با صدای زنگ بیدار شدیم.مامانی با امیرحسین قرار بیرون گذاشته بود و دوتایی رفتن بیرون.با هم رفته بودین مدرس تا مامانی وام بازنشستگیشو بده بعد هم جلوی یه قنادی امیرحسین هوس شیرینی میکنه و مامانی مهربون هم از همه نوع شیرینی براش خرید میکنه اینجوریه که الانم امیرحسین خونه بابابزرگه و تا الان قصد اومدن به خونه خودمون رو نکرده.عاشقتونم.بوس
30 آبان 1393

امیرحسین حسود

سلام بر پسرای گلم دیشب آخرین تیکه سیسمونی بچه ها رو مامانی خرید و بله از الان امیرحسین جون داره حسودی میکنه.یعنی چی که هر چی میخرین برای اونایه!!!کمی هم گریه و در نتیجه مامانی امروز براش ست بالشت و تشک انگری برد خریده.مامانی دستت درد نکنه.نوه بزرگ بودن همینه دیگه.الانم رو همونا خوابی البته خونه بابابزرگ. دوستون دارم.خیلی.
3 آبان 1393

امیرحسین عوض میشه.

سلام پسرای مامان.دیروز برای اولین بار از مهد خونه بابابزرگ رفتین و همونجا تا شب موندین.دوتایی.البته یه بار دنبالتون اومدم ولی خواب بودین.این روزا خیلی کش میاد .خسته ام.دلم می خواد زود تموم شه.برنامه درسیم هر روز تغییر میکنه.امروز دوباره کلاسای قبلیمو بهم برگردوندن.بچه ها طومار امضا کردن و والدین هم از اداره مدرسه رو تحت فشار گذاشته.بچه های با محبتین. دوست دارم زود این روزا بگذره.امیرحسین جونمونم برای اولین بار موهاشو بالا زده و کلی تیپ خفن میزنه.تازه خط ریش هم گرفته .البته کمی هم گلوش درد میکنه که امیدوارم مساله خاصی نباشه.عاشقتونم.بوس ...
27 مهر 1393

مسواک

خدا رو شکر امیرحسین خوب بیدار میشه وصبح به محض اینکه صداش بزنم بیداره اما امروز بعد دستشویی منو صدا زد تا برای اولین بار من براش مسواک بزنم.قبل تر کار خودش بود. الان بیدار شدی میگی:مامان خیلی خوابای بد میبینم. دوست دارم.بوس
16 مهر 1393