اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

امیرعلی چهار دست و پا میرود

111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111111اینم امیرعلی مامانه دوتایی تایپ میکنیم خوشگل خان خوب و سریع چهار دست و پگا میره از اتاق به حال میاد فداش شم بووووووووووووووووس هنوز سه تا دندون داری دو تا پایین یکی بالا
31 خرداد 1396

شله زرد

امسال شله زرم رو با 13 لیوان برنج و هفت برابرش اب پختم خوب که ابش کشیده شد 21 لیوان شکر اضافه کردم.بیست دقیقه بعد زعفرون و خلال بادوم و یه شیشه گلاب ریختم و دم کردم عالی شده بود 120 ظرف کوچک تک نفره رو جواب داد
31 خرداد 1396

قران خوندن

امیرحسین جان این شبا خیلی قشنگ سوره های اخر رو تو دوره قران میخونی با صدای بلند و شمرده و اروم انشاالله قران حافظت باشه عزیز دلم امیرمحمد جانم سوره توحید رو هر شب میخونی عاشقتونم.بووووس
31 خرداد 1396

اخرین شب قدر96

سلام.خوشگلای مامان شب دعای امسالمون به اتفاق جالب افتاد.بابابزرگ بالا رو فرش کرده بودن.که تو لخته آخر کولر روشن باعث میشه همه جا برق داشته باشه : l: دیگه بابابزرگ کمک کرد و تو حیاط رو فرش کردیم.بابا هم حسابی ناراحت بود.و این جور موقع ها فقط نگاه میکنه :pensive: :pensive: حیاط فرش شد خاله ها دیرتر اومدن.امیرعلی مریض بود و از ظهر بالا میاورد.اونوقتم بغل مامانی گریه میکرد و فقط منو می خواست.خاله سمیه که رسید اومد پیشم زدم زیر گریه : کم آورده بودم شدید. بقیه خاله ها رسیدن دیگه کارا رو روال افتاد.اون بابابزرگ و عموها وعمه هم نیومدن.فقط نیم ساعت آخر عمه محدثه اومد :neutral_face: دوره قرآن تموم شد اماااا همه چی تو دلم مونده هنوز ناراحتم ...
31 خرداد 1396

دومین شب قدر96

امیرمحمد می گی:مامان هوااینقدر گرم بود داشتیم می میریدم من میگم نه اشتباه بگو می مردیم میگی نه.می می ری دیم🤣🤣🤣🤣 امشب رفتیم افطاری خارج شهر بابابزرگ و مامانی هم اومدن اولین بار بود خدایا شکرت...
26 خرداد 1396

دوازده سالگی عقدمون💝💝💝💝و نه ماه و نه روزگی امیر علی جانم💖💖💖💖💖💖💖

امیر علی جان نه ماه و نه روزگیت مبارک. دقیقا همین قدر مهمون مامان بودی پارسال.چه لحظات نابی بود سعی میکردم لحظه به لحظه اش رو به خاطر پبسپرم و ثبت کنم. لذتهایی که دبگه هیچ وقت تکرار نخواهند شد مامان جان قد ثانیه به ثانیه ای که فقط مهمون اختصاصی من بودی و همون قدر لحظاتی که اومدی پیشمون.عاشقتم. خیلی دوست داریم پسر کوچولو خونمون. ممنون که قابل دونستی ومهمون ما شدی. هممون بهت افتخار میکنیم. امروز دقیقا 12سال از عقدمون میگذره. خوشحالم که به خانواده پنج نفری گرم و دوست داشتنی دارم. بوووووس ...
25 خرداد 1396

چهار دست و پا رفتن امیرعلی

امیری جان خواب بودی رو پتو منم این ور تلویزیون میریم بیدار شدی آوندی سمتم چهار دست و پا با طمانینه عاشقتم تا حالا قدم اولوب میدانی دومی رو نمیتونستی.سرتو میزانی زمین چند روزه داری تلاش میکنی خیلی دوست دارم دیشب اولین شب قدری بود که خودتم بودی پارسال تو شکم مامان لگد میزدی با دل پاکت دعامون کن برای قاطی خانوم هم دعا کن پاهاش خیلی درد میکنه. دوست دارم.بووس...
24 خرداد 1396

شرح حال اون موقع امیرحسین و دقیقا الان امیرعلی

جديدا پسملم ني ناي ناي ميكنه اينجوري :دستتون رو بیارین بالا. حالا از مچ یه سرش حرکات دورانی ظریف انجام بدین، این میشه ناي ناي يا شايدم :بای بای. البته بازم بسته به کرمش داره که همه جا آدم رو خیط نکنه.وقتي براش ميخونم:دس دسي باباش مياد صداي كفش پاش مياد اينقدر ذوق ميكنه كه نگو و همزمان با دست راستش به كف دستم ميزنه يا روي ميز ضرب ميگيره. وقتی براش ابروهامو بالا می ندازم خیلی خوشش میاد.و كلا حركات ابرو رو خيلي دوست داره.عاشق عينكمه و روزي صدبار اونو از رو صورتم ميقاپه.بيچاره مامان!!!!!!! ...
23 خرداد 1396