اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
امیر علیامیر علی، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
عقد ماعقد ما، تا این لحظه: 18 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره

اميرحسین جون و امیرمحمد جون و امیرعلی جونم

سر امیرمحمد جون خونی شده

امروز شهادت حضرت محمده و تعطیله چهل و هشتم.صبح از خونه خاله فاطی عدسی برامون آوردن بعدش خونه بابابزرگ م رفتیم آش د اشتن.خوشگل ململن لمیرمحمد تو کوچه زمین خوردی و خودمو بهت رسوندم دستت خونی بود بعد از برداشتن کلاهت دیدم سرت شکسته .مامانی کاشکی من بجات مریض بشم و این جور چیزا رو نبینم.فعلا خوبی.دوست دارم.بوس
30 آذر 1393

کیک

امروز برای بابایی کیک پختیم شب بابابزرگ و خاله ها خونمون اومدن و برا ش پفک آوردن.سالاد الویه هم درست کردیم خوردیم.عاشقتونم.بوس
28 آذر 1393

عکس شب یلدا

سلام پسرای مامان چهارشنبه تو مهد ازتون عکس شب یلدا گرفتن.امیرحسین لباس محلی پوشید و با دوستش مجتبی عکس گرفت.اما داداشی سرش خوشگل کوتاه نشده بود عکس نگرفت.عاشقتونم.بوس
26 آذر 1393

اصلاح سر

سلام پسرا خوبین؟بابا در حال کچل کردنتون تو حمومه نمکیدونم امیرحسین چه طوری راضی شد.هر دوتون حسابی در حد کچل شدن اصلاح کردین.خیلی عوض شدین. امیرحسینجونم کمک کرده و کیک پختیم امیرمحمد جونم زحمت چپه کردن کیک رو از اپن کشیدن!!بعله صبحم سر قطره چکوندن تو چشم امیرحسین تا حد جنون پیش رفتم.امیرمحمد جانم دیشب تا دو و نیم بیدار بود و برای آخرین بار ساعت 5 صبح....و از وقتی بیدار شده همش دنبال جی جی میگرده. اینقدر قشنگ میگه:نککن.خاااااااله باااابا ماماااان دااااااشکه میخوام قورتش بدم.عاشقتونم.بوس
21 آذر 1393

عکس اربعین.

سلام به پسرای مامان داداش امیرمحمدم چشمش قرمز شده و ترشح داره همون نسخه امیرحسین واسش پیچیده شد. دیروز تو مهد لباس سیاه پوشیدین و عکس اربعین گرفتین. موقع برگشت هم نفری یه دونه شله زرد با نقل گرفتین که مخصوصا امیرمحمد چنان ذوقش رو داشت که نگنو تا خو.نه تو دستاش گرفته بود.شبشم امیرحسین خونه بابابزرگ خوابید. امیرمحمدم چنان وابسته بابابزرگ شده که نگو.دیروز با کلک از خونشون بیرون آوردمت تا درو بستم برگشتی و با کفش به در میزدی و میگفتی:مامانی بابابزرگ عاشقتونم.بوس
20 آذر 1393

چشم امیرحسین

سلام امیرحسین جان مامانی سرما خوردی و چشمات چرکی و سرخه دیشب دکتر بردمت برات قطره و پماد داد الان داداشیت همونجوریه گمونم ویروسیه. امروز تو مهد بهت کادو دادن.جامدادی و مداد شمعی و مازیک 12 رنگ.عاشقتم.بوس
17 آذر 1393

امیرمحمد نازم 2 سال و 1 ماهه شده.

سلام امیرمحمدم امروز چهارمین روزیه که شیر نخوردی دقیقا 2 سال و یک ماهته. دیشب چسب جی جی رو کندی و میگی:چسب نیست.الانم جی جی می خوای.نهایتا میای تو بغلم و دو تا رو تو دستات میگیری و چشماتو محکم فشار میدی و می خوابی.دیشب بیدار شدی آب خوردی و دوباره خوابیدی.درد منم کمتر شده ولی همچنان درد دارم.خیلی دوست دارم.بوس
17 آذر 1393

امیرحسین جون صداش گرفته

امیرحسین جونم سلام.دیشب تو مسجد دوست مهدت امیرعلی رو دیدیم هخمونی که شالگردن رو تو چشمت زده بود.امروز با مامانی و بابابزرگ م رفتین و البته صدات گرفته و مریضی.خیلی دوست دارم.بوس
14 آذر 1393

از شیر گرفتن امیرمحمد عزیزم

سلم .امیرمحمد جون دو سال و 26 روز شیر خوردی.مامان جون دیشب موقع خواب خیلی اذیت شدی همش گریه کردی و منم برات سوره بروج و کلی آهنگ شاد گذاشتم.آخرش 12 شب با خوردن یک شیشه شیر و گذاشتن دستات روی جی جی خوابیدی.تموم روزم نخوابیده بودی و هلاک خواب بودی. ساعت یک ربع به5 بیدار شدی تا طبق معمول شیر بخوری و این بار دیگه طاقت از کف بریدی .خیلی بی تابی میکردی و همش میگفتی باز کن.(چسب زخم رو)دلم برات یه ذره شده بود و تا تونستم باهات گریه کردم.آخرشم تو بغلم با گذاشتن دستات روی جی جی خوابت برو دقیقا45 دقیقه گره کردی.داداشی هم خونه بابابزرگ خوابیده بود. صبح ساعت9 بیدار شدی و خدا رو شکر تا الان دیگه شیر نخوردی.دعا می کنم امشب کمتر اذیت شی گلم.طاقت بیار ...
14 آذر 1393